"ⱣȺɌŦ ɆƗǤĦŦ🎆🎠

1.2K 103 83
                                    

آقای هیوک" تنها کسی که تو اون بهداری میتونست با دانش آموزا سر و کله بزنه و درمونشون کنه با آقای ناظم وارد اتاق شد که فورا جونگ از جاش بلند شد:

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


آقای هیوک" تنها کسی که تو اون بهداری میتونست با دانش آموزا سر و کله بزنه و درمونشون کنه با آقای ناظم وارد اتاق شد که فورا جونگ از جاش بلند شد:

-آقای هوانگ لطفا بشینید ، حالتون چطوره پسرا؟

هیونجین تو جاش نیم خیز شد و فلیکس با یادآوری چند ساعت قبل حالش گرفته شد.

به محض اینکه کنار استخر به هوش اومده بود هیونجین جلوش افتاده بود زمین پس فورا طرفش رفته بود که به کمک آقای مربی و تیم غریق نجات تونسته بودن وضع هردوشونو چک کنن و هیونجین رو به بهداری مدرسه منتقل کنن.

گرفتگی عضله ی پاش هم بعد از یکم ماساژ دادن خوب شده بود ولی هیونجین هنوز به خاطر سرمی که بهش تزریق کردن ، خواب بود.

مینگی و سونگ وون و بقیه ی بچه ها هم اومده بودن تا به هیونجین سر بزنن و سونگ وون روپوش مدرسه ی هیونجین رو آورده بود و تنش کرده بود و کوله اش هم داده بود به فلیکس ، چون آقای معلم بهشون اجازه ی بیشتر موندنو نداده بود.

-هیونجین دو روز پیش مریض شدی و مثل همیشه اهمیتی ندادی و نتیجش شده حال الانت.

با صدای آقای هیوک از تو فکر درومد .

هیونجین با تخسی سرشو برگردوند طرف مین جی و موهاشو نوازش کرد:

+من خوبم.

-امان از دست شماها، آقای هوانگ شما باید به این موضوع زودتر رسیدگی میکردین.

جونگ نگاه پشیمونی به دکتر انداخت:

-خب راستش من و بورام در طول روز شرکتیم و ..

هیونجین نزاشت پدرش ادامه ی حرفشو بزنه و پرید وسط حرفاشون:

-آقای هیوک میبینید که حالم خوبه میخوام برم خونه.

+خیلی خب پسر مثل اینکه حالت از منم بهتره راستش منم میخوام برم خونه!

با بیرون اومدن از مدرسه وارد محوطه ی حیاط شدن که با صدای ناظم ایستادن:

-پسرا؟

هیونجین با کسلی و فلیکس با اضطراب اول نگاهی به هیونجین بعد به آقای نظام انداخت:

-فکر نکنین یادم رفتا!

𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿Onde histórias criam vida. Descubra agora