با رسیدن به جلوی آپارتمانش طبق معمول وارد پارکینگ شد و ماشین رو پارک کرد و پیاده شد .
با انگشتاش زد روی شیشه تا جیسونگم پیاده شه.
حالا که باهاش تا اینجا اومده بود باید یه لحظه هم از خودش دورش نمیکرد وگرنه معلوم نبود ممکنه چه بلاهایی سرش بیارن.
جیسونگ شوکه ازینکه چقدر خوابش برده که حتی وایستادن ماشینم حس نکرده از ماشین اومد بیرون.
به محض پیاده شدنش لینو دستاشو گرفت و با خودش به سمت آسانسور برد.
تو ماشین که به جیسونگ در حالی که خواب بود نگاه کرده بود فهمیده بود خسته و گرسنشه خودشم دست کمی از اون نداشت باید به محض رسیدن به خونش اول به رئیسش خبر میداد بعد یچیزی برای خودشون درست میکرد.
آسانسور وایستاد و درب هاش بعد ازینکه اسم طبقه رو میگفتن باز شدن.
با وارد شدن به سالن دور و بر رو نگاه کرد خوشبختانه کسی نبود که مزاحمشون بشه سمت در خونش رفت و رمز رو وارد کرد.
در با صدای تیکی باز شد و مینهو رفت تو ، جیسونگم که فکرشو نمیکرد بخواد یروزی اینجوری بره خونه ی مینهو ، تو دلش قند آب میشد.
پشت سر مینهو رفت تو که دید مینهو انگار با لپ تاپش مشغوله و داره چیزی رو تند تند تایپ میکنه.
مینهو سرش رو بلند کرد و با دیدن اینکه جیسونگ معذب یه گوشه وایستاده به اتاقش اشاره کرد:
-تا یه دوش بگیری غذا آمادس.
-اوه ممنونم.
با وارد شدن به اتاق مینهو نگاهی به سر تا سرش انداخت .
که یهو حس کرد چیز نرمی به پاش پیچید خواست داد بزنه که دید گربه ی کیوتی داره خودشو به پای جیسونگ میماله .
نشست و گرفت بغلش و از اتاق اومد بیرون .
با دوباره میو کردن گربه لینو فورا از جاش بلند شد و رفت پیش جیسونگ :
-اوه خب یادم رفت بچه هامو بهت معرفی کنم!
-بچه هاتو؟؟؟ مگه چند تان؟؟؟
-خب سه تا سونی دوری دونگی!
با به صدا در اومدن زنگ خونه به هم نگاهی انداختن که لینو زود تر به خودش اومد و رفت سمت در و بازش کرد.
YOU ARE READING
𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿
FanfictionCouple:Hyunlix Author:Sayeh" Ganres: School life ,smut🔞 لی فلیکس طی تصمیم مادرش برای ازدواج به سئول میاد و روز اول مدرسش با اکیپ هیونجین برخورد میکنه و مجبور میشه پیش خود هیونجین بشینه معلم ریاضی که میدونسته نمرات فلیکس خیلی خفنن شرط میزاره :تنها...