چشم هاش گرد شدن.این چانیول نبود؟ یکی از همروح های سابق ناخواسته کای؟ اینجا چیکار میکرد؟!
چانیول هم از دیدنش متعجب به نظر میرسید. مرد جوری سر تا پاش رو ورانداز کرد که احساس میکرد برهنه جلوش نشسته. خوشبختانه همون لحظه به خودش اومد و با صدای بلند و هیجان زده گفت: «خب به نظر میرسه امسال دو تا دانش اموز جدید داریم.»
کتاب هایی که به همراه داشت رو روی میز گذاشت و بدون اینکه لبخند ناخوشایندش رو از روی صورتش پاک کنه گفت: «دوست دارید خودتونو معرفی کنید؟ مطمعنم خیلی از همکلاسی هاتون راجع بهتون کنجکاون. اعتراف میکنم که منم جزوشونم!»
تعدادی به اخر جملهاش خندیدن و کای فقط ابروهاش رو بالا انداخت.
«کیم راوی هستم. هفده ساله.» راوی بلند شد و برای تشویق کای پیشقدم شد. کمی مکث کرد، به کای نگاه کرد و با لبخند گفت: «من برای نزدیک موندن به کای درخواست انتقال به این مدرسه رو دادم.»
صدای زمزمه بقیه بلند شد و کای چشم هاش رو توی حدقه چرخوند. واقعا باید اینطوری جمله بندی میکرد؟ این کار فقط باعث میشد شایعات با هم بودنشون توی مدرسه بپیچه، و البته که راوی هم دقیقا از قصد همچین حرفی زده بود!
الان همه فکر میکنن همروح، دوست پسر یا چیزی شبیه اون هستن.
لبخند چانیول روی صورتش ماسید ولی زود خودش رو جمع کرد. انقدر سریع که احتمالا هیچکس به جز کای متوجه نشد.
«اوه، پس باید دوستای خوبی باشید!»
راوی بی علاقه سرش رو تکون داد. «درسته! البته که خیلی بیشتر از دوست برای هم هستیم.»
کای به سختی خودش رو کنترل کرد که سرش رو برنگردونه و به راوی نگاه نکنه. درسته که بیشتر از دوست هستن ولی نه به معنای عاشقانه. راوی چه بازی ای میکرد؟
چانیول جهت مکالمه رو تغییر داد. «باشه، باشه. حالا نوبت دوستته»
کای دلش نمیخواست بلند شه و مرکز توجه باشه ولی چاره ای نداشت. تصمیم گرفت سریع انجامش بده. «لی کای»
بلند و واضح صحبت کرد و نگاه پرسشگر فلیکس و دو دختر رو نادیده گرفت. کای هفت سال بود که از نام خانوادگی سو یون برای معرفی خودش استفاده میکرد، مشکلش چی بود؟ این اسم حس بهتری بهش میداد!
«چیز دیگه ای برای گفتن داری؟... »
چانیول و بقیه با چشم های منتظر بهش خیره بودن.
«نه.»
اینطوری نبود که بخواد با کسی صمیمی بشه. پس چیز بیشتری برای معرفی خودش نیاز نداشت. همین کافی بود.
«باشه خوبه... خب بگید ببینیم هفته گذشته راجع به چی حرف زدیم؟- »
خوشبختانه وارد مبحث بیهوده ریاضی شدن. لازم نیست نابغه باشید تا بفهمید اخرین کاری که کای انجام داد توجه به کلاس و حرف های معلم بود.
YOU ARE READING
The Dicentra
Teen FictionRelationships: sehun/chanyeol/kai (سچانکای) genre: Angst, omega verse, slow burn در سن هفده سالگی، کای بیشتر از همیشه مشغوله و متاسفانه هیچوقت ادم خوش شانسی نبوده. مادرش یهویی به شهر دیگه نقل مکان میکنه و تصمیم میگیره که برای کای خوبه تا با خانواد...