«دیر!»یکی از دختر ها بهش گفت. انگار که کای خودش ساعت نداره و نمیتونه ببینه دیر کرده! لبخندی اجباری زد و از جواب دادن خودداری کرد.
به سمت رختکن رفت تا لباسش رو عوض کنه. معمولا دختر ها و پسر ها، برای فقط لباس عوض کردن وارد کابین نمیشدن. کای هم دلش نمیخواست نیمه برهنه جلوی چند نفر دیگه لباس عوض کنه. به همین دلیل ترجیح میداد در جای خلوت تری باشه.
شلوار مدرسه اش رو دراورد و توی یه نایلون کوچیک تاش کرد. همین کار رو با پیراهنش هم کرد. شورتک رو توی لبه کوله پشتیاش پیدا کرد و همراهش یه نیم تنه تنگ پوشید. موهاش زیاد بلند نبودن ولی سعی کرد تا جایی که میتونه از پشت جمعشون کنه.
حداقل کسی اینجا قضاوتش نمیکرد یا زیاد بهش خیره نمیشد. با این حال کای باز هم احساس راحتی نداشت. توی کل زندگیاش جلوی سه نفر بیشتر برهنه نبوده. کیونگسو، دایی، راوی. دو مورد اخر در شرایط اجباری بود و خب، موقع رابطه جنسی هم که نمیشه لباس پوشید. میشه؟
در حالی که کوله پشتی قدیمیاش رو، پشتش میکشید، نگاهی گذرا به خودش در اینه انداخت. خوب به نظر میرسید. کولهاش رو کنار دیوار رها کرد و وارد کلاس شد و مربیاش رو دید که داره حرکات کششی انجام میده.
مربی، اسمش لالا بود. الفای زن غالب.
و هیچ شباهتی به الفا های غالبی که کای میشناخت نداشت. زیباییاش خیره کننده و چشم گیر بود. جوهره زنانه هنوز توی رگ هاش بود ولی وجود یک دیک کلفت بین پاهاش، غیر قابل انکاره. ممکنه بعضی الفاهای نری که از جنسیتش خبر ندارن یا شاید هم دارن، بهش نزدیک بشن و شانسشون رو امتحان کنن، ولی لطفا بیاید جدی باشیم. لالا در صدر هرم غذایی قراره داره. زنی با موهای نقره ای که تا کمرش میرسن و قد بلند.
زن الفا، جزو جدید ترین جنسیت هاییه که به ثبت رسیده و به اندازه امگا ها از طرف جامعه اذیت میشن.
کای لالا رو توی این موسسه ملاقات کرد. انواع مختلف رقص باله کلاسیک و معاصر، میله و بریک دنس رو اموزش میداد و کای تو دوره همشون شرکت کرده بود.
اوایل حس میکرد استخوان هاش ترک میخورن و مفاصلش از شدت درد جیغ میکشن، ولی با گذشت زمان به اندازه موسیقی ازش لذت برد و سرگرمی جدیدش رو پیدا کرد.
البته که ملاقات با لالا، بهترین قسمتش بود.
کای به طور طبیعی ادم مهربون و مطیعی بود. بدون اینکه قصد و نیت بدی در قلبش داشته باشه. لالا بهش ثابت کرد اشتباه میکنه. یادگیری هنر اغواگری، استفاده کردن از بدن برای دست اوردن چیزی که میخواد، روشی که دست هاش رو حرکت میده، نگاه میکنه و لبخند میزنه، همه جزئیات کوچیکی که کسی بهشون توجه نمیکرد. سخت بود، اما بعد از سه سال بالاخره یاد گرفت. لالا میگه کای با نعمت به دنیا اومده و همه امگا ها پتانسیل زیادی برای رسیدن به ارزو هاشون دارن. فقط اگه بخوان.
YOU ARE READING
The Dicentra
Teen FictionRelationships: sehun/chanyeol/kai (سچانکای) genre: Angst, omega verse, slow burn در سن هفده سالگی، کای بیشتر از همیشه مشغوله و متاسفانه هیچوقت ادم خوش شانسی نبوده. مادرش یهویی به شهر دیگه نقل مکان میکنه و تصمیم میگیره که برای کای خوبه تا با خانواد...