Sugar Daddy 6

181 56 52
                                    

بعد از تموم شدن تمرین، باشگاه رو تمیز کرد و کارایی که باید انجام میداد رو انجام داد.

خواست سمت رختکن بره که یهویی یادش افتاد قراره با ییبو بیرون بره.

پس سمت حموم باشگاه رفت و دوش سریعی گرفت. لباسشو پوشید و بدون خشک کردن موهاش از باشگاه بیرون زد.

دم در منتظر ایستاده بود که ییبو بهش پیام داد:من رسیدم

جان با کنجکاوی اطراف نگاه کرد یه ماشین هیوندای سفید گوشه خیابون پارک بود فکر کرد ماشین ییبوئه خواست سمتش بره که در ماشین باز شد و دختری ازش پیاده شد. پس اون نمیتونست ییبو باشه.

کمی اونطرف تر نظرش به ماشین پورشه مشکی رنگ که ‌داشت چراغ میزد جلب شد.

امکان نداشت یعنی ییبو بود با تردید سمت ماشین رفت، به محض نزدیک شدن شیشه ماشین پایین رفت و جان تونست چهره ییبو رو ببینه.

هنوز گیج و متعجب بود یعنی آجوشی اینقدر پولدار بود!!!!

در ماشینو باز کرد و معذب توش نشست:سلام

ییبو با لبخند روی لب جوابشو داد.

سعی داشت خودشو هیجان‌زده نشون نده ولی خیلی موفق نشد خب طبیعی بود اولین بار بود داشت سوار ماشین گرون قیمت میشد و دوست داشت همه جاشو نگاه کنه.

با صدای ییبو از شوک بیرون اومد

ییبو:چرا موهات خیسه؟

جان سعی کرد مرتبشون کنه:خب راستش حموم بودم

ییبو:حموم؟! خب چرا خشکشون نکردی سرما میخوری

جان از گفتنش خجالت میکشید ولی از نظرش همیشه روراستی بهتر از همه چیز بود.

جان:خب من بعد تمرین باید سالن تمیز میکردم یکم عرق کردم وقتم نداشتم برگردم خونه و دوش بگیرم برای همین از حموم باشگاه استفاده کردم و یه دوش سریع گرفتم.

ییبو نیم نگاهی به پسر انداخت زیادی ساده و روراست بود.

جان هودی آبی رنگی پوشیده بود ییبو نگاهی به پشت یقش انداخت دستشو پشت گردن جان برد و کلاه هودیشو سرش گذاشت:حداقل اینو بزار سرت سرما نخوری

جان از حرکت یهوییش شوکه شد همراه چاشنی خجالت گونه هایش رنگ گرفت و سرشو انداخت پایین.

ییبو ماشین روشن کرد:خب حالا کجا بریم؟

جان:نمی‌دونم برای من فرقی نداره هر جا شما برید.

ییبو:چی دوست داری بخوری غذای اینالیایی، فرانسوی...

جان اصلا تا حالا اسم این غذا ها رو نشنیده بود ییبو پیش خودش چی فکر کرده بود که همچین سوالی رو از پسر بیچاره پرسید..

جان:من غذاهای کره ای رو ترجیح میدم.

ییبو تازه متوجه سوالش شد.

Sugar Daddy Where stories live. Discover now