Sugar Daddy 12

194 49 40
                                    

کارت رو‌ مقابل جایگاهش گذاشت و در با صدای آهسته ای باز شد.

وارد خونه شد و کفشاشو با دمپایی عوض کرد. خونه ساکت بود پس معلوم بود خدمتکارا رفته بودن دو سه روزی از هم خونه شدنش می‌گذشت حالا دیگه اکثر جاهای این خونه رو بلد بود.از پله ها بالا رفت به در بسته اتاق ییبو نگاه کرد پس هنوز برنگشته بود.

به اتاقش رفت و بعد از عوض کردن لباساش به طبقه پایین برگشت.
یه هودی بنفش با شلوار همرنگش پوشید،

پیش آجوما شام مختصری خورده و سیر بود یه بسته پفیلا از تو کابینت برداشت و داخل ظرف ریخت.

امشب هوس دیدن فیلم کرده بود. همینطور که از ظرف پفیلا توی دهنش می‌ریخت سمت تیوی روم رفت.

کنترل برداشت تا تلویزیون روشن کنه که صدای باز شدن در اومد.

کمی بعد ییبو وارد شد. طبق معمول کت شلوار تیره ای به تن داشت و موهاشو بالا داده بود. جان ناخواسته سر تاپاشو‌ نگاه کرد چقدر خوشتیپ بود.

به خودش و افکارش لعنت فرستاد و با صدای شاد همیشگیش سلام کرد.

ییبو اما با صدای آروم جوابشو داد به خاطر دادگاه فردا استرس داشت.

جان:شام خوردین؟
ییبو بهش نگاه کرد و تازه متوجه هودی بنفش رنگی که پوشیده بود شد چقدر بنفش بصورتش میومد.

حوصله حرف زدن با کسی رو نداشت ولی دلش نمیومد جواب جان نده

ییبو:آره تو شرکت یه چیزی خوردم میرم بالا استراحت کنم.

از چهرهش خستگی مشخص بود جان فکر کرد خوبه اگر کمک کنه خستگیش در بره

جان:فکر کردم خوب میشه اگه با هم فیلم ببینیم.

خودشم نفهمید چی شد که جواب مثبت داد:میرم بالا لباس عوض کنم

ده دقیقه بعد کنار جان روی مبل نشست.
جان ظرف پاپ کورن رو روی پای ییبو گذاشت.

ییبو گیج به ظرف نگاه کرد:این چیه؟

جان:پاپ کورن ...تا حالا نخوردین؟!

ییبو به قیافه بانمکنش نگاه کرد:خودم می‌دونم چیه ولی چرا گذاشتیش روی پای من!

جان کنترل دستش گرفت:برای اینکه موقع فیلم دیدن بخوریمش

خب حالا بگین دوست دارین چه فیلمی ببینین...کمدی,اکشن،رمانتیک یا شایدم ترسناک.....

ییبو:برام فرقی نمیکنه خیلی اهل فیلم دیدن نیستم فقط خواستم همراهیت کنم.

جان چشمشو جرخوند :ضدحال

دکمه شروع فیلم زد برای امشب تصمیم گرفت فیلم کمدی بزاره چون میخواست حال ییبوو خوب کنه

از نقطه شروع فیلم با هیجان دنبالش میکرد و با صدای بلندی قهقهه میزد تمام مدت ییبو اصلا حواسش به فیلم نبود حتی یک ثانیشو ندید فقط نگاهش رو حرکات جان بود بنظرش بامزه میومد الحق که جان موفق شده بود فکر ییبوو از دادگاه فردا پرت کنه

Sugar Daddy Where stories live. Discover now