در حالی که افسار اسبش رو توی دستش لمس میکرد صحبت های دیشبش با پدرش توی ذهنش مرور میشد .
قرار بود با سلطنت مدار های قدرتمندی که از اول عمرش راجبشون شنیده بود روبه رو بشه اما نه به عنوان یه شاهزاده ، بلکه پادشاه !
علاوه بر همه اینا ،نمیشد از کنجکاوی که راجب اون امگا داشت چشم پوشی کنه به وضوع بخش وسیعی از ذهنش رو درگیر کرده بود ، هیچ ذهنیتی راجب اون پسر نداشت.
مسلما دلش نمیخواست با کسی که نمیشناسه جفت بشه ، اون جیمین رو بیشتر از چندین سال بود که میشناخت و همیشه فکر میکرد اون قراره جفتش باشه .
اون روحیه تنوع طلبی داشت ، هرچند که ممکن بود با این کارش کاری کنه جیمی حتی بخواد خودش رو بکُشه ، اما اون برای قدرت هر کاری میکرد .
فکر هاش سرش رو به درد آورده بودن و راه طولانی و گرما کلافه اش کرده بودن .
افسار اسبش رو دور دست هاش پیچید و کشیدش.
دستش رو بالا آورد و سرش رو به سمت افراد پشت سرش چرخوند ."راه بی وقفه همه تونو خسته کرده ، وقت استراحته "
میدونست حرفاش افرادش رو خوشحال کرده ، میشد خستگی رو از توی چهرشون خوند .
از اسبش پایین اومد و دست آرومی رو تنه قهوه ای رنگش کشید .
نگاهی به جنگل سر سبز اطرافش کرد و به سمت کالسکه ملکه اش رفت !
لبخند آرومی با دیدن فرشته زندگیش زد و با گرفتن دستش به پایین اومدنش از کالسکه کمک کرد .
در حالی که از کالسکه پایین میدم ،چشمش روی پسرش بود که حالا مردی شده بود !
"خیلی کار خوبی کردی گفتی یکم استراحت کنیم واقعا کمرم از تکون های کالسکه داشت میشکست "
خنده کوتاهی به حرف مادرش زد ، قدم زدن با اون از کارهایی بود که از بچگی عاشقش بود .
"خب شنیدم دیشب ی مکالمه طولانی با پدرت داشتی ، چطور پیش رفت ؟"
میدونست چه دیر چه زود مادرش بحثش رو پیش میکشه امادگیشو داشت ، پس بدون حرف اضافه ای چیزی که مادرش میخاست بشنوه رو گفت .
"قراره با ی امگا آشنا بشم ، امگای کیم ها و به ظاهر این آشنایی قراره به ازدواجمون ختم شه ."
سروسامان گرفتن پسرش تنها چیزی بود که قبل از مرگش میخاست ببینه ، و میدونست پسرش هم میدونه که اون لبخندش از ته قلبشه.
"این خیلی خوبه جانگ کوک ، تبریک میگم بهت پسرم . تعریف تهیونگ رو خیلی شنیدم هر چند که خودم تا ب حال ندیدمش اما میگن زیبایی اون از الهه ماه چیزی کم نداره . "
پس اسمش تهیونگ بود ! دل آشوبه عجیبی نسبت به اون داشت اما سعی میکرد نادیده اش بگیره ،دریغ از اینکه اون پسر قراره زندگیشو به آتیش بکشه .
![](https://img.wattpad.com/cover/356946587-288-k913634.jpg)
YOU ARE READING
𝐏𝐫𝐨𝐭𝐞𝐜𝐭𝐨𝐫 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 | Kookv
Fanfiction"جوئن ها تنها ی پسر دارن. یک آلفای خون خالص و جفت از پیش تعیین شده تو. " "پس گفتید که قراره با یه امگا آشنا بشم و اون امگا لونای من خواهد بود ." "نگران نباش، تو از امشب لونای من هستی، برای اولین بار بهت سخت نمیگیرم " "اگر بقیه با خون شون مجازات میشن...