۲ رو مونده بود به روز نامزدی، تو این چند روز جیسونگ، مینهو رو زیاد میدید و باهاش کمی تونسته بود صمیمی بشه البته هنوز خجالتی بود کنارش، درحالی که توی اتاقش نشسته بود و بازم داشت مینهو رو میکشید یهو با شنیدن زنگ تلفنش دست از کشیدن برداشت و تماس رو جواب داد.
چانیول: پسر نیستی این چند روزه هیچ نمیگی بزار به دوستم زنگ بزنیم ببینم مرده یا زندست.
جیسونگ خندید و گفت: شرمنده چانیول باور کن سرم یعنی سرمون شلوغه.
چانیول:بله دیکه خواهر بزرگوار داره نامزدی میکنه ولی چرا سر تو شلوغه تو که نامزد نمیکنی احمق.
جیسونگ: باور کن یه جوری پیش میره که انگار من دارم نامزد میکنم چون جیهون توی همه چیز میکه بیا با ما و نظر بده به همه چیز و.... انگار من عروسم باور کن نصف چیزایی که قراره تو روز نامزدی ببینی همش انتخاب و نظرهای منه.
چانیول از پشت تلفن خندید و گفت: اشکالی نداره انشالله تو عروسی تو رفیق صمیمیم، خب بچ داری چه میکنی؟
جیسونگ: هیچی بیکار نشستم و دارم یه چیزی میکشم.
چانیول: چی میکشی طراح بزرگ؟
جیسونگ درحالی که داشت حرف میزد با اون یکی دستش هم داشت ادامه طراحیش رو میکشید گفت: دیگه یه چیزی میکشم.
چانیول:اوههه نمیخوای بدونم اوکی اشکالی نداره درک موکونم.
جیسونگ: خیلی خب شیرین زبون نشو.
چانیول:بچ امروز بیا پیش من امروز تو خونه تنهام.
جیسونگ: خیلی دلم میخواست ولی امروز قراره مینهو بیاد.
چانیول: یه جوری میگی مینهو که انگار باهاش خیلی صمیمی هستی.
جیسونگ: خب کمی شدم البته هنوزم خجالتی هستم.
چانیول که دراز کشیده بود و داشت دسر میخورد پاشد و گفت: نکنه داری عاشقش میشی؟
جیسونگ لبخندش خورده شد و به طراحیش خیره شد.
چانیول: نگوووو که داری عاشقش میشی.
جیسونگ زود گفت: معلومه... که...نه... البته که نه.
چانیول:بچ امشب پاشو بیا خونم.
جیسونگ:اممم باشه احتمالا شب بیام ولیاکه نیومدم خبر میدم.
چانیول:اوکی بای بای هانی.
تلفن رو روی میز گزاشت دفتر طراحیش رو بست و گزاشت اونور و سرش رو به روی میز گزاشت، ولی اگه جیسونگ عاشق مینهو باشه مینهو عاشق جیهون هست و البته مهمتر از اونا پسرن! این عشق یه عشق ممنوعه هست عشق با شوهر خواهرت؟ سرش رو از روی میز برداشت و دفتر طراحی رو گزاشت توی کشوش بلند شد و جمع کردن وسیله هاش امشب نباید مینهو رو میدید باید از مینهو دور میموند نباید میزاشت عاشقش بشه به هیچ عنوان، یه پایین رفت و گفت: مامان من امشب میرم پیش چانیول.
جیهون: چراااا؟ امروز مینهو میاد برادر کوچولو؟
جیسونگ: عهه... خب... تنهاست بخاطر همین.
جیهون: ناسلامتی پسر گنده شده چرا باید بری پیشش؟ و درضمن ۲ روز مونده تا مراسم نامزدی و تو میخوای بری؟
جیسونگ: ففط امشب هست فردا برمیگردم.
جیهون ناراحت شد و زد زیر گریه که جیسونگ پیشش رفت و گفت وای گریه نکن نمیخوام تو روزای خوشحالت گریه کنی.
جیهون: نرو پس.
جیسونگ ناچار قبول کرد بلاخره این روزا، روزای خوش خواهرش بود باشه ای گفت و جیهون بغلش کرد و بوسه ای به گونه برادرش گزاشت.
ناجار بالا اومد و وسایل هاش رو گزاشت سرجاش و به دوستش پیام داد که امشب نمیتونه بیاد.
بلاخره شب شد و جیسونگ مثل همیشه با لباسای سادش توی پذیرایی نشسته بود و داشت فیلم میدید که با زنگ در پاشد و رفت در رو باز کرد و مینهو رو دید.
مینهو: سلام جیسونگ.
جیسونگ:س...سلام... بیا داخل.
مینهو به داخل اومد و جیسونگ در رو باز کرد و سرش رو توی در تکیه داد و گفت: ضایع بازی درنیار جیسونگ.
به داخل رفت که خواهرش رو دید چطور داره میاد پایین، روی مبل نشئت و وقتی دید جیهون اومد پایین به بغل مینهو پرید ولی جیسونگ زود چشمش رو از اون صحنه گرفت و به تلوزیون داد.
جیهون: سلام عشقم.
مینهو: سلام.
جیهون: خوشگل شدم؟
مینهو: اوهوم... عالی شدی.
جیهون تا خواست نامزدش رو ببوسه که جیسونگ سرفه الکی کرد و گفت: اهم اهم اینجا یه بچه که سینگل هست نشسته.
جیهون خندید و گفت: چیه حسودی میکنی که من نامزد دارم؟
جیسونگ: ewwww
مینهو به با نمکی جیسونگ خندید و همراه با جیهون توی نیل دونفره نشستن.
تمام مدت جیسونگ سعی میکرد به مینهو نگاه نکنه ولی هر از گاهی نگاه های مینهو رو روی خودش حس میکرد و تمام سعیش رو میکرد بهش نگاه نکنه.
جیسونگ اون شب رو به زور و سختی گذروند چون هرچقدر سعی میکرد بهش نگاه نکنه موفق نمیشد چشماش رو نمیتونست کنترل کنه و به مینهو نگاه کرد و وقتی با مینهو چشم تو چشم میشد استرس میگرفت و یه جای دیگه رو نگاخ میکرد و بعد از اون تو کنار مینهو نشسته بود و ناخواسته غرق تلوزیون شده بود و دستش رو میخواست روی مبل بزاره ولی روی دست مینهو گزاشت! ولی وقتی دستش رو روی دستش مینهو گزاشته به خودش کلی فحش نثار کرد، درحالی که ساعت ۲ شب بود جیسونگ بازم درحالی کشیدن طراحی بود اینبارم دستاشون رو میکشید نمیدونست چش شده بود که اومده دستاشون رو میکشید، بلاخره روز نامزدی رسیده بود جیسونگ درحالی که توی میز نشسته بود به اومدن مهمونا نگاه میکرد توهرلحظه فقط تصویر مینهو میومد.
چانیول: هی سلام بچ.
جیسونگ:های چانی.
چانیول کنار جیسونگ نشست و مشغول صحبت شد ولی نمیدونست جیسونگ اصلا به حرفاش گوش نمیکنه فکر پیش مینهو هست،همینطوری که به مینهو فکر میکرد یهو با صدای دستا از فکراش بیرون اومد و به جیهون و مینهویی که دست تو دست هم داشتن میومد نگاه میکرد و چشماش پر از اشک شدن ولی چون سالن تاریک شده بود و فقط چراغ روی جیهون و مینهو بود کسی جیسونگی که دست کمی از گریه کردن داشت.
چانیول: واو دامادتون چه خوشتیپ هست.
جیسونگ:آره... خیلی خوشتیپ هست.
چانیول: خوبی صدات یه جوری میاد.
جیسونگ:عالیم... خیلی عالیم.
جیسونگ این رو با لبخندغمگینی که داست به اون دوتا نگاخ میکرد گفت، با انداخته شدن حلقه های نامزدی توی انگشتاشون جیسونگ اشکی اط چشمش بیرون اومد ولی پاکش کرد سرش رو به زمین انداخت و زمین رو نگاه کرد، و در این حال مینهو هم دست کمی از جیسونگ نداش هرازگاهی زیر چشمی نگاهش میکرد ولی چون سالن تاریک بود اون رو نمیدید، چراغا روشن شدن و مینهو بلاخره جیسونگی که سرش رو انداخته بود به زمین رو دید، یک لحظه جیسونگ سرش رو بلند کرد یا مینهو چشم تو چشم شد و با دیدن چشمای پر از اشک جیسونگ دلش میخواست بره بغلش کنه ولی نمیتونست، بعد از لحظه ای جیهون و مینهو روی صندلی نشستن و به بقیه که داشتن میرقصیدن نگاه میکرد ولی مینهو فقط چشمش روی جیسونگ بود.
یونجین مادرشون روبه جیسونگ گفت: پسرم بیا توهم برقص البته با یه دختر خوشگل باشه ها.
جیسونگ نه گفت و بازم به زمین خیره شد یونجین متوجه حال پسرش شد و گفت: تو خوبی ؟ مریض که نیستی؟
جیسونگ: نه خوبم تو برو.
یونجین باشه ای گفت و پیش همسرش رفت چانیول تمام مدت به جیسونگ خیره شده بود از دستش گرفت و بلندش کرد و بردش به راهرو.
چانیول: پسر معلومه تو چت شده؟ چرا اینجوری هستی؟ کم مونده رسما بزنی زیر گریه.
جیسونگ: من خوبم چانیول.
چانیول:نیستی جیسونگ، و چرا تو و مینهو بهم خیره شدین تمام مدت؟ یا اون به تو خیره میشه یا تو به اون چه خبره جیسونگگگ؟
جیسونگ سد اشکاش ترکید و با صدای بلند گفت: چانیول من عاشق مینهو شدممم.
و زد زیر گریه، چون صدای آهنگ زیاد بود و کسی تو راهرو نبود صدای جیسونگ توی راهرو اکو شد.
چانیول با چشمای متعجب به جیسونگ خیره شد و گفت: چی؟ تو... یعنی چی عاشقش شدی؟
جیسونگ گریه هاش شدید گرفت و گفت: چانیول من نمیدونم چطوری ولی از همون روز اولی که دیدمش عاشقش شدم(گریه) سعی کردم ازش دور بمونم( گریه) ولی نشد(گریه) گناه که نکردم عاشق شدم مثل بقیه(گریه) فقط عاشق(گریه) آدم اشتباه شدم(گریه)تمام فکرم شده مینهو.
جیسونگ روی زمین فرود اومد و بیشتر گریه کرد و به زمین مشت میزد.
جیسونگ: وقتی دیدم که حلقه هارو انداختن به دستاشون(گریه) قلبم تیکه تکیه شد و شکست مخصوصا وقتی که جیهون رو بوسید نابود شدم(گریه) دارم میمیرم(گریه) دارم نابود میشم از درون (گریه)
چانیول هنوزم نمیتونست حرفای جیسونگ رو بفهمه و درک کنه به جیسونگی که زیر پاش گریه میکرد نگاه کرد کنارش نشست و جیسونگ رو بغلش کرد.
چانیول:اوه جیسونگ... تو چیکار کردی... عاشق کی شدی آخه.
گریه های جیسونگ جوری شدید بودن که کت چانیول کمی خیس شده بود.
جیسونگ: چانیول(گریه) من رو از اینجا ببر(گریه) من اینجا بمونم بیشتر نابود میشم توروخدا(گریه)
Vote and comment ♥️

ВЫ ЧИТАЕТЕ
🖤forbidden love🖤(complete)
Фанфик° ولی مینهو قرار. نبود عاشق اون پسر باشه، چطور به اینجا رسید که عاشق اون پسر شد؟ اون پسر چطوری تونسته بود دلش رو ببره؟ ولی مینهو نامزد داره قرار بود به زودی ازدواج کنه ولی فاک... اون عاشق نامزدش نبود... اون عاشق اون پسره شده بود و هرطور شده بود نبای...