وقت صبحانه که به پایان رسید ، رفته رفته همه ی سرباز و فرمانده ها وارد پایگاه شدن و در صف های 10 تایی ایستادن .
نفس عمیقی کشید و سعی کرد روی کل دیوار های پایگاه تمرکز کنه تا تمامی دوربین ها رو پیدا کنه...
میخواست این ماموریت رو با پیروزی به سر انجام برسونه و با افتخار به کشورش برگرده .
همانطور که درگیر رصد کردن اطراف بود ، صدای پوتین های مشکی که روی سنگ ریزه ها کشیده میشدن رو شنید .
با اخم نگاهش رو به شخص داد و با دیدن فرمانده ی کل یعنی پارک چانیول ، همزمان با بقیه احترام نظامی گذاشت .
چانیول با اخم و چشم هایی قرمز لب زد : اولین کاری که امروز قراره انجام بدین 90 دور دویدن دور زمینه ... اگر کسی نتونه این کار رو بکنه مجازات میشه و تنبیهش جا به جا کردن اون کیسه های شنه .
بعد از دویدن میریم برای مقاومت بدنی .. هر کدوم از شما بعد از دویدن فقط ده دقیقه فرصت استراحت دارید .. بعدش باید دوباره شروع کنین .. اینبار 30 دور میدوید و از اون تور که ارتفاع 10 متری داره بالا میرین .
بعدش هم پرچمی که نوک تور گیر کرده رو برمیدارید و به سمت اون میدان تیر اندازی میرین .. اگر از 10 تا تیر 6 تاش رو به هدف نزنید بازم تنبیه میشید .
اینبار تنبیهتون کشیدن زهر مار های سمیه .
سومین کارتون هم اینکه که دو به دو با هم مبارزه کنین .. اونقدر این روند ادامه پیدا میکنه تا دو نفر به فینال (فاینال)
برسن و از بین اون دو نفر فقط یکی باید پیروز این میدون بشه...
و اینم باید بگم به نفر اول هدیه تعلق میگیره پس خوب تلاش کنید .
کمی مکث کرد و نگاهش رو به کل سرباز ها داد و با دیدن بکهیون ، نیشخندی زد و گفت : خب اماده این ؟
سرباز ها با صدایی رسا لب زدند : بله قربان .
سری تکون داد و گفت : خب شروع کنین .
با اتمام حرفش سرباز ها ردیف به ردیف حرکت و شروع به دویدن کردن .
بکهیون نفس عمیقی کشید و شروع به دویدن کرد .
به هیچ وجه دلش نمیخواست جلوی اون مرد هیز ضایع بشه پس تموم نیروش رو جمع کرد تا از این تمرین ها سربلند بیرون بیاد .
با رسیدن به دور 50 ، خیلی از سر باز ها از پا دراومدن و روی زمین افتادن .
چانیول پوزخندی زد و همانطور که توی پایگاه قدم میزد ، به طرف سرباز های افتاده رفت و ترکه اش که مدام به کف دستش میکوبید رو بالا گرفت و شروع به زدنشون کرد .
زیر دست بکهیون با شنیدن صدای داد اون سرباز ها ، سعی کرد سرش رو به عقب برگردونه که بکهیون لب زد : حواست به کار خودت باشه... اگر نتونی از این تمرین ها سربلند بیرون بیای توبیخت میکنم .
اب دهنش رو قورت داد و برای یه لحظه بکهیون رو با اون مرد مقایسه کرد... هر دوی اون های از لحاظ تنبیه کردن ، تقریبا یکسان و شبیه به هم بودن .
نگاه از بکهیون گرفت و به رو به رو داد .
بکهیون هم بدون هیچ واکنشی به دویدن ادامه داد .
تا 90 دور خیلی از سرباز ها زمین افتادن و توسط ترکه ی هیونجین بدن هاشون کبود و داغون شد .
دور اخر فقط بکهیون و زیر دستش و 7 سرباز دیگه مونده بودن .
به محض عبور از خط ، هر 9 نفر از حرکت ایستادن .
بعضی ها دست به زانو و بعضی ها روی زمین دراز کشیدن و اما این وسط بکهیون همانطور که نفس نفس میزد ، بطری ابش رو برداشت و با کمر و زانوهایی صاف ایستاد .
چانیول نگاهی به اون 9 نفر انداخت و دست از کتک زدن بقیه برداشت .
با صدایی رسا لب زد : بیایید جلو .
بکهیون اولین نفر را افتاد و روی خط کشی های سفید ایستاد و منتظر حرف چانیول موند .
چانیول نگاه تیزی به هر 9 نفر انداخت و گفت : ده دقیقه وقت استراحت دارید و بعدش دوباره باید شروع کنید ..
نگاه از اون نه نفر که نفس نفس میزدن گرفت و خطاب به لوهان لب زد : فرمانده شیو...
احترام نظامی گذاشت و لب زد : بله قربان ؟
نفس عمیقی کشید و گفت : بقیه رو برای تنبیه اماده کن و مطمئن شو کسی قسر در نره .
کمی سرش رو خم کرد و گفت : اطاعت میشه .
و با صدای رسایی لب زد : دنبالم بیایین .
VOUS LISEZ
𝕊ℙ𝕐 (𝓒𝓱𝓪𝓷𝓫𝓪𝓮𝓴 𝓿𝓮𝓻)
FanfictionName: 𝓢𝓟𝓨 Couple: Chanbaek Genre: Military , romance , action , angst , bdsm🔞 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ دو فرمانده... پارک چانیول و بیون بکهیون... یکی در امریکا یکی در کره پارک چانیول فرمانده ای که به جرم خیانت از کشورش اخراج شده و حا...