عشق
عشق چیز عجیبیعه ، یه موقع هایی ، یه زمانی حاضری جونت رو فداش کنی،یه موقع هایی هم یه زمانی هم ازش زده میشی.
عشق اوایل رابطه خیلی قشنگ و هیجان انگیزه اما بعدا وقتی ازت خسته بشه دیگه تو رو نخواد خیلی راحت مثل اشغال شوت ت میکه تو سطل زباله اون اشغال میتونه هر چیزی باشه ، یه شی ء باشه ، یه حیوون ، حتی یه انسان ،
میدونین میگن انسان ریشه ش از نِسیان میاد یعنی فراموشی ؛ انسان اگه بخواد می تونه راحت فراموش کنه چه بخواد چه نخواد این یه خصلته
اما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟
نمیدونم...
ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه.
این سوال رو همیشه هر روز از خودم میپرسم فراموشش کردم؟
و هیچ جوابی براش ندارم...
امروز هم این سوال رو از خودم پرسیدم ولی مثل همیشه هیچ جوابی نداشتم براش .Writer:
ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر ۱۰ نوامبر در حالی که داشت با پسر کوچولو ۵ ساله ش که دست تو دست هم بودن باهم تو پارک جنگلی قدم میزندن و برگ های نارنجی و زرد رنگ رو زیر پاهاشون له میکردن و گاهن پسر بچه تو چاله های آب میپرید و خنده های دندون نماش رو بهش نشون میداد این سوال رو از خودش می پرسید وقتی که به این پارک میومد این سوال ناخودآگاه تو سرش میچرخید و تنها یه جواب براش داشت: نه.
هر روز با پسر ش به این پارک میومد به امید اینکه ببینتش ، نمیدونست چرا ،چرا دلش میخواست دوباره ببینتش کسی که از ش متنفر بود و هست .
شاید ازش متنفر نبود ، انسان ها میفهمن ولی خودشون رو به نفهمیدن میزنن ، مین هو هم همینطور بود میدونست بنگ چان رو دوست داره و خواهد داشت ولی ترجیح میداد ازش متنفر باشه ، به زور به خودش قبولاندن که از کسی که ترکش کرده متنفر باشه و خب موفق هم شد انسان ها تو گول زدن خودشون حرف اول رو میزنن .
همینطور که داشت با پسرش جونگین قدم میزد یه شخص با پالتو ی بلند مشکی رنگ بهش بر خورد کرد وقتی اون شخص بر گشت تا عذر خواهی کنه تو شوک رفت بهتر بگیم تو شوک رفتن ، هر دو بُهت زده به هم نگاه میکردن هیچ حرفی نداشتن بزنن اصلا زبونشون نمی چرخید که بتونن حرف بزنن .
.مین هو:
اون...اون خودش بود؟
بنگ چان؟!
چطور ممکن بود؟
دقیقا تر بهش نگاه کردم ، چشماش،لباش، تمام جزئیات صورتش ، حتی رنگ موهاش هم همون بود درست مثل ۵ سال پیش همون رنگ مویی که دوسش داشتم و دارم.
اون خودش بود، بنگ چان بود ،بنگ چان من بود .
چی؟ بنگ چان من؟ هع مسخرس اون دیگه برای من نبود و نخواهد بود ، یعنی با یه رويارويي ساده شده بود برای من ؟
با صدای جونگین به خودم اومدم
*پاپا...پاپا
و دیدم داره به جونگین نگاه میکنه، جونگین رو پشت سرم بردم و از دیدش مخفی ش کردم دوباره نگاه ش رو به من داد محکم و بی حس در جواب عذر خواهیش گفتم:
_ مشکلی نیست.
و به راهم ادامه دادم ، جونگین رو بغلم گرفتم و قدم هام رو بلند تر کردم
*پاپا اون مرده کی بود؟
_یه غریبه روباهکم.
* خیلی شبیه بابا بود مگه نه؟
آخه چرا عکس بنگ چان رو بهش نشون دادم
اما حق داشت باید باباش رو میدید
_شاید همزاده ش بود
*همزاد؟
_اره ، یعنی امممم ببین هر کسی یه همزادی داره یعنی کسی که شبیه اون شخص باشه مثلا من یه همزاد دارم یعنی کسی که شبیه من هست
احتمالا اون هم همزاد بابا چانی بود .
بابا چانی ؟ چقدر هم که براش پدری کرده
*هیییی یعنی من یه همزاد دارم ؟
_اره
*میتونم ببینمش؟
خب عالی شد وقتی از چیزی اطلاعی ندارم بیخودی زر نزنم.
_امممم احتمالش کمه من که برای خودم رو ندیدم،خب روباه کوچولو برای شام چی میخواد بخووورررههههه؟
*ماندوووووو
یه لبخند به ماندو گفتنش زدم و سمت ماشین رفتیم جونگین رو روی صندلی کودک گذاشتم و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه.
.بنگ چان :
طوری که بهم نگاه کرد بی حس بود ولی قطعا اون بی حسی یه نقاب بود
هع کی رو داره گول میزنم من حق هم داش اونطوری نگام کنه حتی حقمم بود که بهم سیلی بزنه یا حتی یه واکنش بد تر نشون بده.
هر روز به این پارک میام به امید اینکه ببینمش وقتی هم که میایم با فکر اینکه دقیقا چی باید بهش بگم وقتی که دیدمش ساعت ها اونجا میمونم وقتی هم که جوابی پیدا نمیکنم میرم ، امروز هم همینطوری بود ولی متفاوت خیلی متفاوت بود چیزی که اصلا انتظارش هم نداشتم، مین هو رو دیدم . هیچ تغییری نکرده بود درس مثل ۵ ساله پیش
صورت بی نقص ش، چشمای درشت و کشیده ، لبا سرخ و خواستنیش و مو های قهوه ای رنگش.
همون مین هو ۵ سال پیش بود
قطعا اگه تغییری هم میکرد باز هم دوستش داشتم.
از پارک خارج شدم و سوار ماشینم شدم راه افتادم .
باید با چانگبین حرف میزدم تنها کسی که تو زندگیم دارمش...
از مانيتور ماشین رفتم تو تماس و به چانگبین زنگ زدم بعد دو سه تا بوق جواب داد
×الو
+سلام چانگ، وقت داری ببینمت؟
×اره، خونه م .
+اوکی ، نیم ساعت دیگه اونجام
و قطع کرد.
چانگبین تنها کسی بود که میتونستم بهش تکیه کنه.~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام به ریدر های عزیز:>
من ناری م یه INTJ که فیک های توی ذهنش رو مینوسه🤍🍜من با یه چنل استریکیدز همکاری کردم و ورژن استریکیدز Another Chance رو نوشتم که توی چنل به صورت فایل میتونید هم این فیک هم فیکای دیگه رو بخونید. ورژن اصلی این فیک از بی تی اس، از کاپل نامجین و سپه.
چنلی که باهاش همکاری میکنم : https://t.me/strray_kids_8به همراه این پارت، پارت دیگه هم آپ میشه.
استی ها عزیز امیداورم این فیک رو دوست داشته باشید و حمایت کنید:)
ووت و کامنت یادتون نره عسلی ها:>
YOU ARE READING
Another Chance (Stray Kids ver)
Fanfictionاما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) کاپل اصلی: چانهو کاپل فرعی:چانگمین ژانر: پلیسی، اسمات، رمنس،اگنست ، امپرگ( کسی حامله نمیشه)