فردا-۲۳ نوامبر-ساعت۶:۳۰صبح
مینهو بعد از پیادهروی صبحگاهی ش به خونه اومده.
سویشرت ورزشی ش رو در اورد و روی کانتر گذاشت، با ندیدن چان به سمت اتاق جونگین رفت و در رو باز کرد. با دیدن جونگینی که توی بغل مرد مچاله شده بود،لبخند دندون نمایی روی لباش شکل گرفت و "کیوت"ی نثارشون کرد. در رو بست و گذاشت تا موقع آماده شدن صبحانه بخوابن.بعد از دوش گرفتن و خشک کردن موهاش به آشپزخونه رفت تا صبحانه رو آماده کنه.
داشت مواد پنکیک رو توی کاسه ی شیشه ای تقریبا بزرگی با همزن برقی مخلوط میکرد که دستی رو روی کمرش احساس کرد، سریع از روی ترس به بالا پرید و روش رو برگردوند.چان خنده ای روی لباش بود و متعجب به مینهو نگاه میکرد.
_چان!چان با حالت شرمنده ای گفت:《متاسفم،نمی خواستم بترسونمت.》
مینهو لبخند محوی روی لباش شکل گرفت.
_موردی نداره..تو فکر بودم حواسم به اطراف نبود.و دوباره برگشت تا مواد رو باهم مخلوط کنه،به همراهش دست های چان دور کمرش رو احاطه کردند، چونه ش رو روی شونه مینهو گذاشت و بوسه ای نزدیک گوش مرد کوچکتر زد.
اینطور که معلوم بود مینهو هنوز به خوبی به لمس ها و بوسه های چان عادت نکرده بود،این رو میشد از روی صورتی شدن گوش هاش فهمید.
+چی میخوای درست کنی؟
_پنکیک.
+منم میتونم بخورم؟
_خب اره،چرا نخوری؟مینهو سرش رو سمت چان چرخوند، و فقط به اندازه ی دو سانتی متر بین لب هاشون فاصله بود.
چان تو همون موقعیت خیره به لب های مینهو ،لب زد:
+منظورم یه چیز دیگه بود.
_چی؟مینهو کنجکاوانه پرسید.
نامجون میخواست اون فاصله ی دو سانتی رو بشکنه که صدای یه روباه کوچولو مانع انجام دادن کارش شد .
*بابایی.
جونگین با لب و لوچه ی آویزون باباش رو برای بار دوم صدا زد و وارد آشپزخونه شد.چان با دیدن جونگین سریع سمتش رفت ، با گرفتن پهلوها ش و بلند کردنش، جونگین رو بغلش کرد و روی گونه ش رو بوسید. مینهو هم سمتشون اومد و لپ اویزون پسرکش رو نوازش کرد.
_روباه کوچولو ی من از چیزی ناراحته؟جونگین دستش رو دور گردن چان حلقه کرد و سرش رو توی گردن باباش جا کرد.
*فک.فکل کلدم بابایی لفته. (فکر کردم بابایی رفته)چان بوسه ای روی موهای نرم جونگین گذاشت .
+من دیگه جایی نمیرم پسرک،باشه؟ همیشه کنارتونم.چان با اطمینان گفت و دل پسرکش رو گرم کرد.
جونگین سرش رو بالا اورد و با چشم های نمناکش به باباش خیره شد.
*بلای همیته؟ ( برای همیشه؟)چان بوسه ای روی بینی پسرش زد و سرش رو به معنی تایید تکون داد.
+اره،برای همیشه.جونگین گردن باباش رو محکم بغل کرد،انگار که میتونست با محکم بغل کردن مانع رفتنش بشه.
YOU ARE READING
Another Chance (Stray Kids ver)
Fanfictionاما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) کاپل اصلی: چانهو کاپل فرعی:چانگمین ژانر: پلیسی، اسمات، رمنس،اگنست ، امپرگ( کسی حامله نمیشه)