Part 3

51 8 0
                                    

هر دو تو چشمای هم نگاه میکردن ، انگار که با چشم ها شون حرف میزدن .
+مینهو من ، ما هر دوتا مون قلب مون شکسته ، بیا هر دو مون مرحم قلب های شکسته مون باشیم ، بیا هر دو مون با ساختن خاطره های قشنگ دو نفره و سه نفره قلب های شکسته مون رو ترمیم کنیم.
مینهو با چشمای خیسش به چشمای بنگ چان نگاه کرد
_سخت چان، سخته ، برام سخته دوباره تو رو تو قلبم و هم تو ذهنم راه  بدم ، سخته کسی رو که ۵ سال تموم ترکم کرده رو ببخشم.
بنگ چان دستش رو روی گونه ها مینهو گذاشت اما مینهو صورتش رو عقب کشید ،بنگچان دستش رو مشت کرد و پایین اوردتش
+میدونم سخته مینهو میدونم، اما اینو بدون من همیشه عاشقتم و عاشقت می مونم .
_چرا زود تر نیومدی سراغم؟
با پرسیدن این سوال بنگ چان متعجب نگاش کرد و سریع گفت:
+انتظار نداری که وقتی اسمت رو به لی هیونجون تغییر دادی سریع پیدا ت کنم یا ۱ سال رفتی ژاپن ، هیتوکا تاکاهاشی؟ ۲ سال رو دنبالت گشتم مینهو ولی پیدات نکردم ، مجبور شدم پرونده ت رو ببندم.
مینهو با تمسخر گفت
_یعنی میگی که اگه اینکار ها رو نمیکردم پیدام می‌کرد ی؟
+اره، اگه فرار کردن از منو ترجیح نمیدادی میتونستم پیدات کنم.
مینهو انگشت اشاره ش رو سمت بنگچان گرفت
_هر کی جای من بود از کسی که ترکش کرده فرار میکرد، کریستوفر بنگچان .
انگشت ش رو به آرومی پایین اورد و با بغض گفت
_و از من هم انتظار اینو نداشته باش که ببخشمت.
بعد گفتن این حرف نذاشت بنگچان چیزی بگه و از اتاق بیرون رفت ، رفت تو حیاط و  منتظر پسرش موند . بنگچان دنبالش نرفت ، چون مینهو رو درک می‌کرد، درکش می‌کرد که می‌خواست الان تنها بمونه .
باید بهش زمان میداد.
یه نفس عمیق کشید و از اون اتاق بیرون رفت، همه داشتن بهش نگاه میکردن اما اون بهشون بی توجهی کرد و رفت سمت اتاق چانگبین و رو صندلی نشست.

مینهو:
بغض داشت خفم می‌کرد برای همین گذاشتم بغضم شکسته بشه ، روی یه نیمکت نشستم و و آروم و بی صدا گریه میکردم ، به خاطر گم شدن جونگین ، به خاطر رو به رو شدنم با  بنگچان ، به خاطر همه  اتفاق هایی که برام افتاد گریه میکردم .
تنها کسی که می‌خواست م ببینمش جونگین بود ، روباه کوچولوم بود ، تنها کسی که گریه هام رو بند می‌میاورد.
*پاپا
سرم رو بالا اوردم و با دیدن جونگین سریع دوییدم سمتش اونم با پاهای کوچولو ش سمت میدوید، وقتی به هم رسیدیم محکم بغلش کردم .
*هق...پاپا...هق...ترسیدم مثل..هق هق... بابا رفته باشی.
محکم تر بغلش کردم و روی موهاش رو بوسیدم
_پاپا هیچ وقت هیچ وقت ترکت نمیکنی عسلکم ، من همیشه پیشتم همیشه و همیشه.
واستاد و بغلش کردم اونم دستای کوچیکش رو دور گردنم حلقه کرد آروم آروم گریه میکرد من پشتش رو نوازش میکردم که آروم بگیره رو به چانگبین گفتم
_مرسی که زندگیم رو بر گردوندی
و رفتم سمت ماشینم ، جونگین رو روی صندلی کودک گذاشتم ، خودم هم سوار شدم و سمت خونه رفتم.
بعد نیم ساعت رسیدم خونه ، ماشین رو پارک کردم و آروم جونگین رو که تو خواب شیرینش بود بغل کردم و بعد از پیاده شدن از آسانسور رفتم سمت در ، رمز رو زدم و وارد شدم کفش هام رو در اوردم و با دمپایی های گرم و نرم عوض شون کردم کفش جونگین رو هم آروم در اوردم ، لامپ ها رو روشن کردم رفتم سمت اتاق جونگین ، از اونجایی که اینطور موقع ها خوابش سنگین میشه آروم تونستم لباسش رو با لباس خواب عوض کنم ، رو تخت گذاشتمش پتو رو هم روش کشیدم و عروسک خرگوشی ش رو هم کنارش گذاشتم، پیشونیش رو آروم بوسیدم و از اتاق بیرون رفتم .

Another Chance (Stray Kids ver)Where stories live. Discover now