Part 4

35 6 0
                                    

مینهو:

بودم تو آشپز خونه داشتم ناهار درست میکردم که گوشیم زنگ خورد ، برادرم بود
_الو
&سلام مینهو
_سلام چیزی شده ؟
&مامان...مامان حالش خوب نیست
_چی میگی؟چیشده؟
&منم نمیدونم چی شده، دیروز با دا یون اومده بودیم خونه مامان، بعد امروز  نمیدونم چش شد که یهو حالش بد شد .
_الان سئول هستین یا بوسان؟
&بوسان
_باشه من امروز میام اونجا
&باشه منتظرتیم
سریع گوشی رو قطع کردم بعد شعله ی گاز رو خاموش کردم. رفتم تو حال
_جونگین ، عسلکم ما باید بریم یه جایی
لب و دهنش رو اویزون کرد و گفت
*کجا؟
با انگشتم به نوک بینیه جونگین ضربه زدم
_میریم بوسان پیش مامان‌بزرگ
*اخجونننننننن
به ذوقش خندیدم
_اما مامان‌بزرگ یه کمی مریض شده
با چشماش که به درشت ترین حالت ممکنش در اومد بود بهم نگاه کرد و گفت
*چلا مریض شده؟
_خب بلخره ما ها یه موقع هایی مریض میشم دیگه ، و الان هم باید راه بیوفتیم .
جونگین خودش رو تو بغلم انداخت و با ذوق گفت
*بریم بوساننننننننن
منم بغلش کردم و رفتم سمت اتاق که وسایل رو جمع کنم، فقط یه ساک کوچیک.

بنگچان:
بعد این که کار هام رو کردم رفتم بیمارستان پیش دکتر لی.
:خب آقای کریستوفر اول باید بگم که واقعا خوشحالم کردین که تصمیم گرفتین دوره ی درمان تون رو شروع کنین و امید وارم همه چیز به خوبی پیش بره‌.
+ ممنون خانم لی
: اول باید یه سری آزمایش بدین که دوره ی درمان تون رو شروع کنین، اول باید تست نوار قلب انجام بشه و بعد هولتر.
+هولتر رو باید ۲۴ یا ۴۸ ساعت بهم وصل باشه درسته؟
:بله
+خب من فردا باید برم بوسان، مشکلی پیش نمیاد؟
:راستش بهتر که جایی نرین و همینجا بمونین و اگه مشکلی چیزی بود سریعا به ما مراجع کنین.
+که اینطور
:و اگه مشکلی ندارین ما باید تا وقتی که هولتر بهتون وصل هست یه نفر رو به عنوان پرستار بفرستیم، معمولا برای بیمار های آریتمی* مون کسی رو نمی فرستیم اما چون شما ، دیر  دوره درمان رو شروع میکنین بهتر که یه نفر پیشتون باشه.
+نه مشکلی ندارم
:خوبه. و اینکه اخیرا سیگار یا الکل مصرف کردین؟
+دیشب، الکل فقط
:بهتر بود مصرف نمی‌کردین اما مشکلی نیست میتونین آزمایش بدین.
بعد خانم لی یکی رو صدا زد که باهاش برم آزمایش نوار قلب رو بدم ، بعد نوار قلبم، هولتر رو بدنم وصل کردن.
《 آریتمی یه بیماری قلبی هست که مربوط به ضربان قلبه یعنی ضربان قلب هی بالا پایین میشه و عادی نیست》
.
رایتر:

بنگچان به همراه پرستار ش خانم پارک وارد خونه شدن . بنگچان خانم پارک رو به اتاق مهمان راهنمایی کرد.
+ببخشید اگه چیز خاصی نداره ، چون زیاد برام مهمون نمیاد .
¥نه بنگچان شی مشکلی نیست ، ممنونم.
و به بنگچان یه لبخند محو زد و وارد اتاق شد ،
بنگچان هم رفت تو اتاق کارش تا روی اون پرونده ای که چانگبین بهش گفته بود کار کنه، عینکش رو زد و پرونده رو باز کرد، شروع کرد به خوندن پرونده و کلمه و جمله های مهم رو هایلایت می‌کرد، لپتاپش رو روشن کرد تا ببینه خبری از این پرونده پخش شده بود یا نه. تمامی سایت های خبری رو کشت ، داشت نا امید میشد که بلاخره یه چیز پیدا کرد، روش کلید کرد اما یه ارور اومده و نوشته بود که پاک شده نفس ش رو عصبی به بیرون  رها کرد به صندلی تکیه داد و عینکش رو در اورد پیشونیش رو ماساژ داد ، یه کم تو این حالت بود که صدای در زد اومد
¥بنگچان شی میتونم بیام تو؟
+بفرمایید
خانم پارک وارد اتاق  شد و با یه لبخند محو گفت
¥بنگچان شی بهتره زیاد کار نکنین لطفا استراحت کنین
بنگچان یه نگاه به ساعت گوشیش انداخت ساعت ۵ بعد از ظهر بود ، بنگچان با لبخند گفت
+حواسم به ساعت نبود.
عینکش رو زد و از صندلی بلند شد ، خانم لی هم بیرون رفت تا دارو های بنگچان رو بیاره
 رفت تو حال نشست ، خانم لی دارو هاش رو بهش داد
+ممنون
خانم پارک هم سر تکون داد و رو یه مبل نشست
¥ام بنگچان شی ایرادی نداره یه سوالی ازتون بپرسم؟
+نه، بفرمایید
¥اون آقایی که عکسش اونجا هست کیه؟
بنگچان به اون سمتی که خانم پارک اشاره کرد نگاه کرد و گفت
+نامزدم
¥اینجا نیستن؟
+فعلا نه
¥که اینطور
و یه لبخند زد و گفت
¥امید وارم خوشبخت بشین
بنگچان هم متقابلا لبخند زد و تشکر کرد و بقیه ساعت سکوت حاکم بود.
.

مینهو:
وقتی رسیدیم بوسان ساعت ۱۰ شب بود ، برادرم اومد دنبالم و رفتیم خونه مادرم  تا جونگین رو بزارم اونجا پیش دا یون بمونه . و بعد خودمون رفتیم بیمارستان دکتر گفت بود یه شوک بهش وارد شده به خاطر همین از هوش رفت بود.
_نمیدونی چی شده بود؟
&نه، نمیدونم ولی فکر کنم یه خبری چیزی شنیده اینطوری شده.
نفسم رو کلافه بیرون دادم و رو صندلی نشستم
_به دا یون اه زنگ میزنی؟
& برای چی؟
_میخوام بدونه جونگین چطوره.
&باشه
گوشیش رو در اورد و به دا یون زنگ زد
یه کم با دا یون صحبت کرد و گوشی رو به من داد
_الو سلام
€مینهو سلام ، خوبی؟
_ هوم اره ممنون ، تو چی ؟ جونگین که اذیت ت نکرد؟
دا یون که تون صداش جوری بود که داشت می خندید گفت
€نه بابا آخه این وروجک چطوری میخواد منو اذیت کنه ، الان هم خوابیده .
من هم لبخند گفتم
_ممنون دا یونی از طرف من خدافظ.
و گوشی رو به برادرم دادم ، اون هم دوباره بعد از یه کم صحبت کردن گوشی رو قطع کرد.
&مینهو؟
_بله
&بهتره تو بری من اینجا میمونم
_نه منم میمونم
اون با غر غر گفت
&یااااا لجبازی نکن تازه اومدی خسته کوفته باید بری استراحت کنی رو حرف هیونگ ت حرف نزن .
منم خسته خندیدم
_باشه میرم
اونم رضایت مند سرش رو تکون داد
&خوبه ، پس میرم برات تاکسی بگیرم
_باشه
۱۰ دقیقه گذشت و یه تاکسی گرفت و رفتم سمت خونه .
وقتی رسیدم ساعت ۱۲ شب شده بود ، رمز در رو زدم و وارد شدم آروم و بی سر و صدا رفتم سمت اتاقی که حدس می‌زدم جونگین  اونجا باشه ، آروم در رو باز کردم وقتی دیدم اونجا تو بغل دا یون خوابیده یه لبخند زدم و در رو بستم، و خودم رفتم رو کاناپه خوابیدم .

.
رایتر:
۱۳ نوامبر ساعت ۵:۳۰ صبح

یه صبح پاییزی سرد بود.  توی تراس کوچیک اتاقش درحالی که آرنجش روی نرده ها بود و داشت شهر رو نگاه میکردن چایی ش رو مینوشید.  داشت به گذشته فکر می‌کرد وقت هایی که با مینهو بود ، داشت به اون موقع ها فکر می‌کرد که مینهو چطوری اومده بود به زندگیش و زندگیش رو عوض کرده بود، داشت به موقعی ای که باهم میخواستن یه خونه انتخاب کنن فکر می‌کرد.

فلش بک ۷ ساله پیش:
_چانییی
+بله بیب
مینهو خودش رو بغل بنگچان  انداخت و بهش تکیه داد و سرش رو تو گردن پسر بزرگتر فرو کرد
_میشه چند روز بریم سفر؟
بنگچان یه لبخند زد عینکش رو در اورد و یه بوسه رو موهای مینهوش زد
+خب بیبی من میخواد کجا بریم؟
_ نمیدونم
 بغل ش رو دور مینهو محکم تر کرد و دوباره یه بوسه رو موهاش زد
مینهو خندید و گفت
_ میتونیم یه ون اجاره کنیم و بریم جنگل
+خوبه ، پنجشنبه بریم؟
جین صورتش رو تو گردن بنگچان جابجا کرد و همین باعث شد که گونه هاش باد کنن و لبای سرخ و نرمش مثل غنچه اومده بودن جلو ، بنگچان هم سعی ای نکرد که جلو ی خودش رو در مقابل بوسیدن اون دوتا پاستیل بگیره و لبای مینهو رو به دهان کشید

هر دو لبای همو با ولع می‌بوسیدن .

پایان فلش بک
بنگچان لباسش رو پوشید و رفت سمت هال گوشیش رو چک کرد،به دادستان ارشد زنگ زد و گفت نمیتونه دو روز بیاد دادگستری. این دو روز رو هم میتونست رو پرونده پدرش کار کنه .

Another Chance (Stray Kids ver)Where stories live. Discover now