Part 17

24 3 0
                                    

ساعت ۲۱:۰۰ شب

مینهو و بقیه اعضای تیم تا ساعت ۹ شب اضافه کاری مونده بودن. بعد از انجام دادن کارهاشون هر پنج تا باهم سوار آسانسور شدن و به پارکینگ رفتن.
£مینهو هیونگ؟
_بله؟
£ما میخوایم بریم نوشیدنی بخوریم تو هم میای؟
مینهو لبخند زد.
_راستش نمیتونم بیام پسرم منتظرمه.
پسر کوچیک تر هم لبخند زد و گفت:《 اوه، اره یادم نبود..پس بعدا میبینمت هیونگ》
_فعلا.
مینهو به سمت ماشینش رفت و وسایلش رو روی صندلی شاگرد گذاشت.
بعد از نیم ساعت رانندگی کردن به آپارتمان ش رسید،ماشین رو توی پارکینگ پارک و بعد به سمت آسانسور رفت.
 رمز در رو زد وارد خونه ش شد کفش ش رو در اورد و توی جاکفشی گذاشت،با دیدن کفش های چان  لبخند بزرگی روی لباش شکل گرفت. سریع دمپایی رو پوشید و با ذوق به سمت هال رفت با ندیدن چان لبخندش خشک شد و اسم مرد رو صدا زد.
_چان؟...بنگچ...-
+مینهو برگشتی؟
مرد کوچک تر با شنیدن صدای چان سریع روش رو به سمتش برگردوند،سمتش رفت و محکم به آغوش کشیدتش.
مرد ار یهویی بغل شدن توسط مینهو جاخورد ولی سریع به خودش اومد و با تک خنده ای اون  رو بغل کرد.
+چیزی شده ؟
مینهو بیشتر سرشو تو گردن گرم مرد فرو برد.
_نه‌.
مرد بزرگ ترحرفی نزد و فقط از بغل مینهو لذت می‌برد.
بعد چند دقیقه تو بغل هم بودن از هم جدا شدن، اما دست چان هنوز دور کمر مینهو بود.خیره به چشماش گفت:《گرسنته؟》
_تو شرکت یه چیزی خوردم ولی هنوز گشنمه.
چان لبخندی زد که باعث معلوم شدن چاله گونه کوچیک ش شد،این‌بار مینهو نگاهش رو به چال گونه های چان داد.
+پس لباست رو عوض کن و بیا شام بخوریم.
_چی سفارش دادی؟
چان با این حرف مینهو خنده ای کرد که باعث تعجب مینهو شد.
_چرا میخندی؟
چان با خنده گفت:《سفارش ندادم،خودم درست کردم》
مینهو انگار که چیزی عجیب الخلقه ای شنیده  باشه،لب زد.
_واقعا شام درست کردی؟
مرد سرش رو به معنی تایید تکون داد و با همون لبخند گفت:《اره،خودم شام درست کردم.》
_پس من سریع لباسم رو عوض میکنن میام.
+باشه.
مینهو سریع به اتاق رفت و چان هم به آشپزخونه.
مینهو لباساش رو عوض کرد و بعد از شستن دست و صورتش به آشپزخونه رفت. هنوز کامل وارد آشپزخونه نشده بود که چان رو درحالی دید که با یه لبخند روی لباش داشت آهنگی رو زمزمه می‌کرد.
اون آهنگ،اون آهنگ براش آشنا بود...مطمئن بود که یه جا شنیده بودتش. همونجا خیره به چان درحال فکر کردن بود که متوجه صدا زدن های چان نشد و وقتی که دستای گرم مرد به دستای   برخورد کردند نگاهش رو بهش داد. مینهو میتونست از نگاه چان نگرانی رو حس کنه.
+خوبی؟
مینهو سری تکون داد.
_خوبم چیزی نیست...فقط داشتم به این فکر میکردم که این آهنگ رو کجا شنیدم.
چان لبخند محوی زد و دستاش رو تو دست های مینهو قفل کرد.
+هر سال موقع ولنتاین این آهنگ رو میزاشتیم،یادت نیست؟
مینهو از خودش دلخور بود که فراموش کرده بود.
_فراموش کردم.
چان یکی از دستاش رو دور کمر مرد حلقه کرد و چشم های مشکی خیره شد.
+گاهی اینقدر خاطرات بد دور مون رو احاطه میکنن که هیچ خاطره ی خوبی رو به یاد نمیاریم.
_اره...انگار که همینجوریه.
یکم سکوت بینشون ایجاد شد ولی به مدت کوتاه.
+بیام شام بخوریم.
دست مینهو رو گرفت و اون رو وارد آشپزخونه کرد.
_تو...منتظرم موندی تا من بیام و باهم شام بخوریم؟

Another Chance (Stray Kids ver)Where stories live. Discover now