۱۷ نوامبر ساعت ۱۲:۳۰
مینهو:
دیروز حس خوبی داشتم بالاخره دیده بودمش ، تونستم دستش رو بگیریم، تونستم بغلش کنم،تونستم باهاش قدم بزنم و تونستم گذشته رو فراموش کنم.سوار ماشین شدم و به سمت مهد کوک حرکت کردم.
بعد ۳۰ دقیقه رسیدم مهد کودک .
_سلام خانم کیم.
خانم کیم رو به من کرد و لبخند زد
£سلام آقای لی ، الان جونگین رو صدا میکنم .
لبخند زدم
_ممنون .
و بعد چند ثانیه صدای پا ی جونگین کل سالن رو گرفته بود .
*پاپا
خندیدم و محکم بغلش کردم
_سلام عزیزم
و گونه ی سفید نرمش رو بوس کردم.
جونگین هم خندید و دستش رو دور گردنم حلقه کرد منم تو بغلم بلندش کردم . لب و لوچه ش رو آوزیون کرد
*پاپا چلا اینقلد دیل اومدی؟
_ببخشید روباهکم ، یه جا کار داشتم برای همین دیر اومدم.
با خانم کیم خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم ، جونگین رو توی صندلی کودک گذاشتم و سوار ماشین شدم.
_روباهکم
نگاش رو از بیرون پنجره گرفته و بهم نگاه کرد
*بله پاپا
نفسم رو آروم بیرون دادم و از آیینه نگاش کردم
_اگه بابایی زودتر برگرده خوشحال میشی؟
با خنده و چشمای که درشت شده بود، بهم نگاه کرد و با هیجان گفت:
*آله خیلی خیلی خیلی خوشحال میشم ،میلم میپلم تو بگلش بعد کل صولتش لو همونطولی که منو بوس میکنی بوس میکنم بعد بعدش ...
با چشمای درشتش به صندلی زل زد و بعد خندید
*خب بعدش دوباله همین تالالو انجام میتم.
خندیدم، میدونستم ممکنه قبل دیدنش بزن زیر گریه بالاخره بعد ۵ سال چان رو میبینه.با انگشتم به فرمون ضربه های آروم میزدم و به این فکر میکردم چجوری باید بهش بگم ، مسلما اول باید مقدمه چینی میکردم بعد بهش بگم.
با دیدن رستوران مرغ سوخاری خیالم راحت شد ، اصلا حوصله ی ناهار درست کردن نداشتم .
_ جونگین ، میای بریم مرغ سوخاری بخوریم؟
یه لبخند بزرگ زد و دستاش رو با هیجان برد بالا
*اره بریممم
خندیدم و ماشین رو پارک کردم.
جونگین رو از صندلی کودک بیرون اوردم و بعد از قفل کردن ماشین ، وارد رستوران شدیم.
.
.
.
بنگچان :
نمیفهم چرا همه امروز باید درخواست تجدید نظر از حکم بدن ،جمعا ۱۴ تا درخواست بود و تا الان فقط ۶ تا شون رو تونستم بررسی کنم به خاطر قلبم هم نمیتونستم زیاد قهوه بخورم مخصوصا انرژی زا ، به ساعت نگاه کردم داشت هفت میشد واقعا حوصلهی تا دیر وقت اینجا موندن رو نداشتم برا همین بقیه درخواست ها رو توی پوشه گذاشتم تا برم خونه بررسی شون کنم پالتو م رو پوشیدم و با گرفتن درخواست های بررسی شده رفتم بیرون و به منشیم دادمشون تا به قاضی های پرونده بده .
سوار آسانسور شدم و دکمه ی پارکینگ رو زدم ، سوار ماشین شدم و از پارکینگ بیرون رفتم .با دیدن سوپر مارکت ماشین رو پارک کردم و رفتم تو که یه نودل کاسه ای بگیرم، وقتی که رفتم سمت نودل ها مینهو رو دیدم داشت از قفسه نوشیدنی ها شیرموز میگرفت ، اروم رفتم سمتش و با ملایمت صداش زدم
+مینهو
روش رو برگردوند و متعجب صدام زد
_چان!؟
وقتی که اسمم رو به زبون میاره انگار میرم تو بهشت ، چطور ممکنه اسمت از زبون یه نفر دیگه اینقدر قشنگ باشه؟
+اومدی خرید کنی؟
أنت تقرأ
Another Chance (Stray Kids ver)
أدب الهواةاما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) کاپل اصلی: چانهو کاپل فرعی:چانگمین ژانر: پلیسی، اسمات، رمنس،اگنست ، امپرگ( کسی حامله نمیشه)