جیسونگ خسته روی تختش دراز کشیده و فلیکس عین رادیو شکسته ففط غر میزد.
فلیکس: چرا باید از مدرسه زود بیایم اخه؟
جیسونگ:این زود اومدنه؟ خسته نیستی؟ ۸ ساعت هست که تو مدرسه بودیممم.
فلیکس: اما هنوز خیلی جاها مونده که نگشتم از مدرسه.
جیسونگ: ساکتتتت سرم رفت وای.
فلیکس: میگم جیسونگ فردا هم میریم؟
جیسونگ: نخیر فردا روز تعطیله و باید برم کار.
فلیکس:کار؟ چه کار چیکار میکنی مگه؟
جیسونگ: کار دیگه آدم کار میکنه و پول درمیاره تا خرج زندگی هاش رو بده.
فلیکس: میشه منم بیام لطفااااااا.
جیسونگ: به اینجا هم میخوای بیای؟
فلیکس: خب کل زندگیم فقط تویه خونه زندانی بودم یا هم توی قفس بودم.
جیسونگ کمی دلش سوخت و گفت: باشه ولی میای شلوغی نمیکنی هااا میشینی تو یه جا.
فلیکس عین بچه ها گفت: چشممم.
جیسونگ خندید سرش رو تکون داد یه لحظه به فلیکس از سر تا پا نگاه کرد و زود بلند شد و دستاش رو گرفت.
جیسونگ:هومم... ناخون هات چرا اینقدر بلدن؟
فلیکس ترسیده دستاش رو کشید و گفت: خب من گربه هستماااا به فکرت نزنه که بزنیشون
جیسونگ: فکر کنم تورو باید ببرم به حموم قشنگ بشورمت و بعدش موهات رو خشک کن به پوستتم از کرم هام و پودرهام میزنم و ناخون هات رو میگیرم.
فلیکس ترسیده به زمین افتاد و گفت: نه نه من از آب متنفرمممممم.
جیسونگ خندید و از پای فلیکس گرفت و کشون کشون بردتش به سمت حموم،که فلیکس از چهار چوب در گرفت و گفت: عمرا بتونی من رو ببره داخل اون چیزه گرده و من رو بشوری.
جیسونگ: این وان هست وان، ولش کن ببینم.
فلیکس: نه اکه غرق بشم چیییییی.
جیسونگ به سرش زد و گفت: وای خداااا مثل اینکه هنوز کارمون خیلی زیاد هست با تو، تا تو همه چیز رو یاد بگیری من پیر میشم.
فلیکس: غرق بشم نجاتم میدی؟
جیسونگ: احمق نادون این وان کوچولو هست استخر که نیست.
جیسونگ با کلی زور فلیکس رو آورد داخل و در رو بست و شروع کرد به درآوردن لباس هاش.
فلیکس: ای آدمیزاد احمق زشتههههه.
جیسونگ: خفه بابا هردومون پسریم تو هرچی که تو داری منم دارم.
بلاخره با کلی زور موفق شد فلیکس رو داخل وان بشونه، اول با یه شامپوی مخصوص کف کردن اب رو ریخت داخل وان و بعد آب رو باز کرد و بعد از آوردن کلی شامپو گفت: خیلی خب عملیات شستن گربه کوچولوم شروع میشه.
فلیکس: یا حضرت گربه.
جیسونگ اول با دوش دستی موهای فلیکس رو کاملا خیس کرد و بعد از زدن شامپو های خوشبو شروع کرد به شستنش.
فلیکس:آخ یواششش موهام روداری از جاشون در میاری.
جیسونگ: اینقدر لوس نباش دیگه مدل حموم کردن اینه به من ربطي نداره.
بعد آب رو باز کرد و شروع کرد به شستن کف توی موهاش، فلیکس شامپوی کنارش رو ورداشت و بهشنگاهی انداخت، بعد از اینکه جیسونگ موهای فلیکس رو کاملا شست بهشنگاه کرد و دید از بینی و دهن فلیکس کف و حباب درمیاد.
جیسونگ: هی پسر چرا داری حباب از خودت تولید میکنی؟
فلیکس شامپویی تو دستش رو به سمت جیسونگ گرفت و گفت: بوش خیلی خوب بود گفتم امتحان کنم.
جیسونگ اهانی گفت و بعد از اینکه حرف فلیکس رو درک کرد داد زد" چیییی؟ احمق شامپو رو خوردییییی؟
بعد از هزارمصیبت، جیسونگ و فلیکس از حموم دراومدن و جیسونگ خسته روی تخت دراز کشید و گفت: وای خدا خسته شدمممم، با شستن به بچه گربه یا بهتره بگم یه گربه آدمیزاد خسته شدممم... چرا من گفتم آدمیزاد؟ ای خدا لعنتت کنه فلیکس.
از تخت پاشد و به سمت فلیکسی که حوله جوجه اردک شکل تنش بود رفت اون رو به روی صندلی نشوندنش سشوار رو برداشت و شروع کرد به خشک کردن موهای فلیکس.
فلیکس:آخ داغهههه.
جیسونگ: ساکتتتتت.
بعد ازداینکه موهای فلیکس کاملا خشک شد انواع کرم هاش رو ورداشت به صورت و بدن فلیکس مالید و بعد با ناخون گیر، ناخون های دست و پاش رو گرفت.
فلیکس:نههه ناخون های قشنگمممم
جیسونگ از عمق ناخون هاش رو میگرفت و گفت: بلند میشه نگران نباش پشمک یعنی فلیکس.
بعداز اینکه کارش تموم شد یه لباس راحتی تنش کرد و روی تختش دراز کشید اونقدر خسته شده بود که خوابش برد.
YOU ARE READING
My little cat boy 🩵🤍
Fanfiction● قسمتی از داستان: جیسونگ:وای کراشممم! این و گفت و پشت فلیکس قایم شد،فلیکس به کسی که جیسونگ گفته بود کراشش نگاه کرد و گفت: واسه چی قایم میشی بریم به آقای کراش سلام کنیم. جیسونگ محکم گرفتتش و گفت: نهههه. چی میشه اکه جیسونگ موقع برگشتن از مدرسه به یه...