part 7

207 36 18
                                    

جیسونگ و فلیکس توی حیاط نشسته بودن، و جیسونگ به فلیکسی که،از دیشب تاحالا اون بازی هایی رو که زده بود و داشت بازم میکرد بهش زل زده بود که با اومدن جونگین نگاهش رو ازش گرفت.
جیسونگ:سلام...چرا عصبانی؟
جونگین با عصبانیت تمام وسایل هاش رو زمین پرت و خودشم توی زمین نشست و گفت: کراش اعظمت من رو دیوونه کردههههههههههههه.
جیسونگ:چرا؟
جونگین: اول هرجا میرم دنبالم میاد یا بیام پیشنهاد میده یا پیشنهاد دوستی میده و هی داره مغزم رو میخوره.
فلیکس گوشی رو به زمین گزاشت و گفت: برم بزنمش؟
جونگین: لازم نکرده خودم هم گربه هستم و میتونم با چنگال های نازنینم بکشمش.
جیسونگ:خداروشکر فلیکس مثل تو نیست تو خیلی ترسناک‌تر از اونی.
جونگین: انسان ها دیوونم کردن.
جیسونگ:یا مسیح.
فلیکس زود بغلش کرد و گفت: نگران مباش جیسونگی من ازت محافظت میکنم و نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه.
جیسونگ خندید و موهاش رو بهم ریخت و گفت: علل که خودت به مراقبت احتیاج داری.
فلیکس: نه هروقت تو خطر قرار گرفتی نجاتت میدم من از الان میشم محافظت... اممم شما بهش چی میگفتین؟
جیسونگ:بادیگارد.
فلیکس:آهان بادیگاردت میشم.
جیسونگ:خنگول.
جونگین: به نظرم شما کاپل بشین خیلی بهمدیگه میاین.
فلیکس:کاپل یعنی چی؟
جونگین: همون زوج هست ولی کاپل کلاسیکتر از اون هست.
فلیکس:آهان...جیسونگی بیا کاپل بشیممم.
جیسونگ: نه احمق.
فلیکس:بیا دیگهههه لطفا لطفااا.
جونگین: به جات بودم با فلیکس خیلی وقته رل زده بودم.
فلیکس:رل چیه؟
جونگین درحالی که بيسکوئيت شکلاتی رو می‌خورد گفت: یه دوست و دوست پسر داشتن رل میگن یاد بگیر اینارو احمق.
فلیکس:اوهههه...چه جالببب...جیسونگی تو رل داری؟
جیسونگ:نخیر من یک سینگل بدبختم.
فلیکس:سینگل...
جونگین: بزار من بگم به کسایی نپکه نه دوست و دوست پسر ندارن و میگن سینگل عزیزم یا کسی که داخل یه رابطه نیست میگن سینگل عزیزم.
فلیکس:اوه...جالبهههههههه... پس منم سینگل محسوب میشم؟
جونگین: اره دیگه ابله تو مگه تو رابطه ای؟ معلومه که نه هردوتاتون سینگل هستین بخاطر همین میگم باهمدیگه رل بزنین.
فلیکس:جیسونگ...رل من شو.
جیسونگ با چشمای‌ باز نگاهش کرد و گفت: گمشو آخه من چرا باید با بچه مثبتی مثل تو رل بزنم که هیچی از رابطه نمیدونی.
فلیکس:خب توضیح بدهههه.
جونگین: احمق‌ تو رابطه هزارتا کار میکنن مثلا وقتی اول رل زدن اول همدیگه رو میبوسن بعد وقتی صمیمی شدن و گرم گرفتن کارای خیلی بد بد میکنن.
فلیکس:ها؟
جونگین: احمق کودن.
فلیکس:چی؟ اون یعنی چی؟
جیسونگ و جونگین: هیچیییی خفه شو.
فلیکس:باشه چرا جیغ میزنین حالا.
بهمدیگه نگاه کردن و خندشون گرفت البته به جز فلیکس که داشت با خنگی نگاهشون میکرد و بعد پاشدن و به کلاسشون رفتن، سر کلاس فلیکس حوصلش سر رفت و گوشیش رو درآورد به اینترنت رفت الان که اینجور شد اونا بهش هیچی تمیگفتم پس فلیکس خودش باید میفهمید که توی رابطه چیکارا میکنن، جیسونگ و جونگین بی خبر از فلیکس مشغول نوشتن فرمول های ریاضی بودن فلیکسم همینکه داشت میخوند با دیدن کلمه های پیچیده و مربوط که رابطه و سکس روشون زد و به سایت پورن رفت.
جونگین: اینت چرا اینقدر سختن؟
جیسونگ:خدا کمکمون کنه مطمئن میشم که میفتیم.
جونگین: فلیکس داره چیکار میکنه؟ مینویسه؟
جیسونگ:حتما آره شایدم نه نمیدونم.
جونگین خواست حرفی بگه که کاغذی از پشت به سرش خورد با نگاه جهنمیش برگشت و هیونجین رو دید با دیدنش علامت فاک رو نشون داد و کاغذ رو ورداشت و باز کرد که نوشته بود" هی خوشگله امروز بیا بریم به کلاب و باهمدیگه خوش بگذرونیم"
جونگین با نوشتن جواب محکم و قاطعانه نه مچاله کرد و اون رو با تموم قدرتش به سرش زد و برگشت و مشغول نوشتن فرمول ها شد که بازن یه کاغذ جلوش پرت شد با خوندنش که نوشته شده بود کامان برگشت و با هردوتا دستش علامت فاک رو بهش نشون داد و عینکش رو بالا داد و توی کاغذ چندتا فحش نوشت و بازم پرتش کرد.
جونگین: به خدا من قراره این هیونجین رو زنگ تفریح بکشم.
جیسونگ:چرا؟
جونگین: دست از سر‌کچل‌من برنمیداره.
برگشت و با هیونجین خندون که بهش میخندید نگاه کرد زبونش رو براش دراز کرد و برگشت.
فلیکس نزدیک اومد و گفت: صفر تا صد رابطه رو یاد گرفتم.
جونگین و جیسونگ اهانی گفتم و بعد با چشمای باز زود به سمت فلیکس برگشتن و گفتن؛ چه غلطی کردی؟
فلیکس:این سایت چرا اینقدر....اممم چیزه؟ چرا اینا اینجوری میکنن.
جیسونگ:این سایت پورن هست کههه.
فلیکس:آره زدم سکس این رو آورد و بعد بازم زدم سکس چیه کلی تعریف آورد آورد همشون رو خوندم که بعضیاشون جالب بودن بعضیاشون نه.
جونگین:خاک بر سرت.
جیسونگ: ببینم چی شی فلیکس اینارو فراموش کن باشه من خودم میگم چیکار میکنن ها.
فلیکس: نه بازم میرم بگردم.
جونگین: یکی گوشی رو از دستش بگیره.
"آقایون جلسه گزاشتین؟"
جونگین: نه استاد یه چیز مهم بود باید میگفتم.
"عه، پس بیا این رو حل کن ببینم"
جونگین با لبخند ملیح گفت: بدبخت شدم.

فلیکس و جیسونگ میخندیدن که جونگین گفت: زهرمار و درد و کوفتتتت.
این حرف کافی بود تا اونا ببشتر بخندن.
جیسونگ: آخه خیلی جالب بود که وقتی جواب رو اشتباه نوشتی با همون لبخند برگشتی بیای که استاد از یقت گرفت وای و بعد پیش همه ضايع شدی وای جرررفقط اونجایی که کل کل میکردی باهاش.
فلیکس:خیلی خنده دار بود.
جونگین: تو یکی خفه.
هیونجین: هی خوشگله خواستی میتونم بهت ریاضی یاد بدم.
جونگین:تو؟به من ریاضی یاد بدی؟
جیسونگ گفت: به اینجوریش نگاه نکن این لعنتی تمام نمره هاش ۲۰ هست.
هیونجین: بله پس چی.
جونگین: شوخی میکنی دیگه نه؟
جیسونگ:نه اصلا.
جونگین: من بمیرم هم عمرا نمیام از تو ریاضی یاد بگیرم.
هیونجین کنار جونگین نشست و گفت: ببخشید شما ریاضی هستین؟ آخه هروقت شمارو میبینم همه چیز یادم میره.
جیسونگ:شت.
جونگین: داره سعی میکنه مخم رو بزنه وای...گمشو اونور.
جیسونگ دید اوضاع داره خطری میشه زود فلیکس رو بلند کرد و از اونجا دور شدن.
فلیکس: اون چرا اون حرف رو گفت؟
جیسونگ:اینا جمله های مخ زنی هست عزیزم.
فلیکس:مخ زنی هوم...باید بلد تو اینترنت سرچ کنم.
جیسونگ:سرچ میدونی یعنی چی؟
فلیکس:آره همین الان فهمیدم.

بعد از یه روز خسته کننده اون دوتا توی اتاق خواب کنار همدیگه دراز کشیده بودن و با همدیگه حرف میزدن.
فلیکس:اینجا چند تا جمله های مخ زنی نوشته مثلا گفته ببخشید شما بارون هستین؟ آخه دلم میخواد بیام زیرتون و خیس شم.
جیسونگ:خاک به سرم بچه اونا برای سن تو نیستن.
فلیکس: انگار مثلا ۹ سالمه یه جوری میگه که.
جیسونگ سرش رو تکون داد و فلیکس گوشیش رو گزاشت کنار و گفت: جیسونگی بیا کاپل باشیم.
جیسونگ:چرا؟
فلیکس: من خوندم به غیر از روابط های عاشقانه میتونیم توی دوستی معمولی هم کاپل باشیم بیا کاپل باشیم توروخداااا شاید کی میدونه ما عاشق هم شدیم.
جیسونگ کمی فکر کرد و گفت:نه.
فلیکس:چرا؟چون عاشق هیونجین هستی؟
جیسونگ:نه بابا آخه یهویی گفتی اونم تو این موقع‌..
فلیکس:بیا دیگههه خواهش میکنمم.
به سمت جیسونگ اومد و شروع کرد به تکون داد و اصرار کردنش که جیسونگ گفت: وای باشه.
فلیکس:هوراااااااا من و جیسونگ کاپل هستیممم.
کنار جیسونگ دراز کشید و از گونش بوسید و گفت: شب بخیر جیسونگی.
جیسونگ کمی سرخ شد زود گفت: شب بخیر.
و برگشت اونور تا بیشتر سرخ نشه، فلیکس از خوشحالی دستاش رو بهم زد و پتو رو تا سرش کشید که جیسونگ گفت: هیییی پتو رو به منم بده.
فلیکس:نه.
جیسونگ:بده ببینم.
بعد از اینکه روی پتو جنگ کنن بالش هاشون رو ورداشتن و بهمدیگه زدن.
جیسونگ: خیلی خب بسه بسه وای.
هردوشون با خنده کنار‌همدیگه دراز کشیدن و بعد از نگاه کردن به هم بازم خندیدن، فلیکس جیسونگ رو بغل کرد و گفت: آخيش تو از بالش بهتری.
جیسونگ: برو ببینم اونطرف.
فلیکس:نههه.
بیشتر به جیسونگ چسبید که جیسونگ اونقدر تلاش کرد نتونست فلیکس رو از خودش دور کنه در آخر تسلیم شد و خودشم فلیکس رو بغل کردن و به خواب عمیق رفتن.




My little cat boy 🩵🤍Where stories live. Discover now