part 15

223 28 7
                                    

با عطسه فلیکس بهش نگاهی کرد و گفت: خوبی؟
فلیکس که گوشای گربه ایش و دمش دراومده بود گفت: فکر کنم آره.
جیسونگ: این ۶ عطست هست، خوبی واقعا؟
فلیکس: نمیدونم همش عطسه میاد بهم‌.
جیسونگ دستش رو به پیشونی فلیکس گزاشت و فت: اوه پسر داری میسوزی.
فلیکس: از چه لحاظ؟
جیسونگ: منحرف...سرماخوردب فکر کنم.
فلیکس رو روی تخت خوابوند و گفت: همینجا وایسا الان میام‌.
فلیکس سری‌تکون داد و روی تخت منتظر جیسونگ بود که جیسونگ با کلی تجهیزات برگشت و حوله رو به پیشونیش گزاشت و گفت: تب داری باید بیاریمش پایین.
فلیکس با احساس حوله سرد کمی لرزید و بعد بهش عادت کرد که جیسونگ گفت کجات درد میکنه؟
فلیکس: بدنم...سردمه.‌.سرم...و کمی هم گلوم.
جیسونگ: هوممم خوبه پی شدید نشدی خداروشکر.
با دادن چندتا دارو گفت: باید استراحت کنی اگه استراحت کنی زود خوب میشی.
جیسونگ بلند شد با درست کردن چایی و کلی چیزای گرم اونا رو به فلیکس خوروندش.
فلیکس: بسههه ترکیدمممم.
جیسونگ: گوه نخور باید همش تموم شه.
فلیکس مجبور شد همش رو بخوره بعد گفت: وای خدا.
و بعد روی تخت دراز کشید و جیسونگم کنارش دراز کشید و گفت: کمی بهتری؟
فلیکس: اوهوم.
جیسونگ؛ خوبه باید استراحت کنی تا کامل خوب شی.
فلیکس سری تکون داد و جیسونگ رو بغل کرد و گفت: نازم کن.
جیسونگ خندید و گربه کوچولوش رو ناز کرد و با اون یکی دستش داشت به گوشیش نگاه میکرد که با دیدن عکسای سهون گفت: واح واح... چرا اینقدر براش میمیرن؟
فلیکس: کی؟
جیسونگ: هیچی تو بخواب...اه اه حالم بهم خورد اینقدر که تتو داره اه همه جاش پر از تتو هست.
با اومدن عکسای بیشتری گفت: کصکش...چه اعتماد به سقفی داره.
فلیکس گفت: هنوز بوی سیگارش داخل مشامم حس میکنم.
جیسونگ: حس نکن بگیر و بخواب.
فلیکس: چرا به اینا نگاه میکنی؟ به پورنی چیزی نگاه نکنیم؟
جیسونگ؛ فکر کنم باید تورو توی پورن سایت صبت نام کنم و اونجا کار کنی لعنتی چرا پورن میخوای ببینی؟
فلیکس: همینطوری...آه و ناله هاشون خوشم میاد.
جیسونگ؛ که خوشت میاد اره؟
فلیکس خندید و بیشتر جیسونگ رو بغل کرد و گفت: خوب چیکار کنم دوست دارم.
جیسونگ سرش رو به معنای تاسف‌تکون داد و گفت: الان چیزی که مهمه سلامتی تو هست که خوب شی.
فلیکس سرش رو تکون داد و تو بغل جیسونگ به خواب عمیق رفت.

چند روز به همین ترتیب گذشت و فلیکس هنوزم بی‌حال بود و مثل قبل پرانرژی نبود، همینطور که توی کلاس سرش رو به میز گزاشته بود و جیسونگم با نگرانی نگاهش میکرد بازم سهون با سیگارش به داخل اومد و دود سیگارش رو به هوا فرستاد و بازم پک عمیقی از سیگارش گرفت و دودش به صورت جیسونگ فرستاد که جیسونگ گفت: مریضی؟
سهون پوزخندی زد و بازم پک عمیقی گرفت و به طرف فایکسی که سرش روی میز بود فرستاد و باعث شد فلیکس به سرفه بیفته و سرش درد بگیره و حالش بدتر شه، جیسونگ عصبانی شد و بلند شد و سیگار رو از دست سعون گرفت و به زمین انداخت و کفشش رو روی سیگارش گزاشت و گفت:تو حیوون هستی یا ادم؟ البته حیوون حرمت داره پیش تو.
سهون عصبانی شد و گفت: به چه جرعتی سیگارم رو گرفتی و به زمین پرتش کردی؟
جیسونگ گفت: حیوون تو مکان های بسته مثل مدرسه غیر قانونیه که سیگار بکشی برو تو حیاط هرچقدر میخوای بکش اصلا تا حد مرگ بکش ولی اینجا نه نمیبینی حالش بده؟(اشاره به فلیکس) کوری؟
کل کلاس به اونا خیره بودن و فلیکس هنوزم حالش بد بود و سرفه میکرد و سهون گفت: دوست دارم میکشم.
جیسونگ: غلط میکنی دوست داری شهر هرت نیست اینجا مدرسه هست و قانون داره!
سهون: به تخمم که قانون داره.
جیسونگ: نه تو واقعا نفهم بیشعور خر و الاغ هستی.
فلیکس حالش بدتر شده بود حتی نمیتونست چشماش رو هم باز کنه و حتی چیزی از دعوای جیسونگ و سهون یه کلمه هم نمیفهمید سهون سیگار دیگه ای رو از جیبش در آورد و روشنش کرد و بازم دودش رو به سمت فلیکسی که داشت هرلحظه حالش بدتر میشد فرستاد و با پوزخند به جیسونگ خیره شد جیسونگ دیگه داشت کنترلش رو از دست می‌داد، فلیکس با ناله درد گفت:ج..ی..سونگ.
جیسونگ با شنیدن صدای فلیکس به سمتش برگشت و دستش رو به سر فلیکس گزاشت و دید بازم داره از تب اتیش میگیره که با دیدن دود سیگار به سیم آخر زد و داد کشید" اون بی صاحاب توی دستت رو خاموش کننننن"
سهون: نکنم چی؟چیکار میخوای بکنی؟
هیونجین: چه خبره اینجا؟
جیسونگ با دیدن هیونجین و جونگین خداروشکر کرد و گفت: توروخدا بیاین به این حیوون نفهم بفهمونی که فلیکس حالش بده و این بی صاحاب توی دستش رو خاموش کنه.
جونگین و هیونجین هردوشون به فلیکسی که توی خودش نبود و چشماش بسته بود و زیر لب چیزی میگفت نگاهی کردن جونگین دستش رو به پیشونی فلیکس گزاشت و گفت: یا خود خدااا داره از تب میمیره.
سهون همچنان سیگارش رو می‌کشید و دودش رو به هوا میفرستاد و باعث شد جونگین هم سردر بگیره عینکش رو بالا داد و به سهون گفت: کصکش اون بی ناموس توی دستت رو خاموش کن!
سهون پوزخندی زد و بازم پک عمیقی از سیگارش گرفت و دودش رو به هوا فرستاد که جونگین گفت: خر نفهم.
هیونجین: مگه نمیبینی حالش بده؟ تو انسانی یا حیوون؟
سهون فقط پوزخند میزد و باعث می‌شد جیسونگ و هیونجین و جونگین بیشتر و بیشتر عصبانی شن، جونگین کنار فلیکس نشست و دستش رو به شونش گزاشت سعی کرد باهاش حرف فتنه ببینه درچه حالیه ولی چیزی نتونست بفهمه فلیکس زیر لب چیزای نامفهومی میگفت، جیسونگ عصبانی شد و جیغی زد و سیگار توی دست سهون رو گرفت به پیشونی خود سهون زد که باعث شد سهون عقب بره و به زمین بیفته، بچه ها با دیدن سوختگی وسط پیشونی سهون همشون زیر خنده زدن و جیسونگ با این کار کمی آرامش پیدا کرد، سهون با عصبانیت جیغ گشید" خفه شبننننن"
جیسونگ: ادامه بدین و بخندین.
هیونجنم پوزخندی زد و از روی سهون رد شد و به اونور رفت و گفت: اوخی شرمنده ندیدمت عزیزم بهتره وسط راه مردم نباشی.
بازم بچه ها یه زیر‌خنده زدن جیسونگ با کمک جونگین فلیکس رو به درمانگاه مدرسه بردن و هیونجین بازم از روی سهون رد شد و دنبالشون رفت.

با زدن آمپول و سروم فلیکس کمی تبش پایین اومده بود و چشماش باز بود و الان توی حال خودش بود.
جیسونگ: کصکش حیوون نفهم.
جونگین: خیلی دوست دارم بزنم پارش کنم تویی که سیگار رو به پیشونیش گزاشتی و هیونجین که از روش رد نشد نمیدونین چقدر دلم خنک شد.
فلیکس: دارین راجب چی حرف میزنین؟
جیسونگ دست فلیکس رو گرفت و گفت: میدونی چقدر‌نگرانم کردی پسر؟
فلیکس لبخندی زد و دست جیسونگ رو متقابلا گرفت و جونگین گفت: خیلی عذرمیخوام لحظه عاشقانتون رو خراب میکنم ولی این سهونی که من دیدم حتی دنبال انتقام یا جبران هستش از الان بگم خودتون رو واسش حاضر کنین.
هیونجین: هیچ گوهی نمیتونه بخوره.
جیسونگ: غلط میکنههه‌.
فلیکس بی‌حال اما با حالت کمی خنده دار گفت: با پنجول های گربه ایم صورتش رو خط خطی میکنممم.
همشون خندیدن و جیسونگ سری‌تکون داد و گفت: حالا تو آوا درست شو بعد.
فلیکس: بهترم کمی.
جیسونگ: نخیر نیستی باید استراحت کنی.
فلیکس کنی از توجه جیسونگ بهش خیلی خوشش میومد و بازم هی میگفت حالش خوبه و جیسونگ میگفت نه و نازش رو می‌کشید که جونگین گفت: گربه آدمیزاد شلوغ از توجه جیسونگ بهت خوشت میاد اره؟ نه خوشت اومده.
فلیکس قرمز شد و سر تکون داد و جیسونگ خندید و بازم دست فلیکس رو گرفت.
هیونجین: مگه خودتم همین نیستی جونگینا؟
جونگین با چشمای عصبانی به هیونجین خیره شد و گفت: مگه نگفتم آدم تو هر جمعی حرفای اضافه نمیزنه؟
هی نجین پوزخندی زد و دستش رو به گردن جونگین انداخت و گفت: خوب عزیزم...خوشم میاد.
جونگین عینکش رو بالا داد و دست هیونجین رو می زد و گفت: غلط میکنیییییی‌.
بعد جیسونگ و فلیکس به بحث های بچگانه هیونجین و جونگین گوش میکردن و از سهونی که پشت در بود خبر نداشتن.
Vote and comment ♥️







You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 25 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

My little cat boy 🩵🤍Where stories live. Discover now