جونگین خواب آلود گوشی رو ورداشت و گفت:بله؟
هیونجین: سلام خوشگله.
جونگین:دستم میکشست جایی که تلفن رو ورداشتم.
هیونجین:یعنی اونقدر از من متنفری؟
جونگین: بیشتر از چیزی که فکرش رو میکنی متنفرم ازت.
هیونجین: وای من همونقدر عاشقتم.
جونگین: واسه چی زنگ زدی از خواب قشنگم بیدارم کردی؟
هیونجین: عه خواب بودی؟ عزیزم سردت نشه یهو؟ میخوای بیام برات پتو بشم؟
جونگین: وایسا به خودم بیام بعد لاس زدن هات رو شروع کن.
هیونجین خندید و گفت: امروز بیکاری؟
جونگین: شرمنده باید برم خونه جیسونگ و فلیکس بیکار نیستم و کم بهم زنگ بزنننن یه بار دیگه وقتی خواب هستم بهم زنگ بزنی من میدونم توووووو فهمیدیییی هوانگ فاکینگ هیونجیننننننننننننننننننن احمق خر جذاببببببب.
گوشی رو قطع کرد و گزاشت روی میز و پتوی نازنینش رو بغل کرد و به خواب رفت.
هیونجین درحالی که به گوشی خیره بود گفت: اون الان به من جذاب گفت؟ پس کارم راحته.جیسونگ: اون گوشی رو بزار زمین و ۵ دقیقه بیام کمکم کنننن کمرم شکستتت.
فلیکس زود گوشی رو گزاشت و زمین گفت: اومدم جیسونگ قشنگم.
جیسونگ: بیا اینارو ببر روی میز بزار الانه که جونگین بیاد.
فلیکس:این جونگینم ۲۴ ساعته چسبیده بهمون.
جیسونگ: عه خجالت بکش اونم مثل تو گربه هست ها.
فلیکس: دوستش دارما ولی یه جوریه وقتی میبینم همه چیز رو بیشتر از من میدونم حسودی میکنم.
جیسونگ: تو تازه انسان شدی اون خیلی وقته انسان شده.
فلیکس اومد روی صندلی نشست و گفت: خوب آره و وقتی میبینم شمادوتا هی میخندیدن و حرف میزنین حسودی میکنم.
جیسونگ خندید و یدونه توت فرنگی به دهن فلیکس گزاشت و گفت: حسودی نکن فعلا بیا اینارو هم ببر روی میز بزار.
فلیکس سری تکون داد و بعد از گزاشتن وسایل ها روی نیز برگشت و اومد پیش جیسونگ و گفت: جیسونگی، میگم الان که ما کاپل شدیم کاپلا چیکار میکنن؟ واسم سوال شده.
جیسونگ: مثلا میرن سر قرار.
فلیکس:سر قرار هوم.... پس بیا سر قرار رفتن هامون رو شروع کنیممم.
جیسونگ: الان که نمیشه.
فلیکس: الانم قرار حساب میشه؟
جیسونگ:نه.
فلیکس: هومممم...پس بیا زود شروع کنیم.
جیسونگ:احمق مسابقه نیست که زود شروع کنیم.
فلیکس:اوه... باید توی اینترنت سرچ کنم.
به سمت گوشی بدبخت رفت و زود سرچ کرد جیسونگ سرش رو به معنای تاسف تکون داد که فلیکس گفت: جیسونگیییییی بیا ماهم از این رینگ و گردنبند های ست کاپلی بگیریم.
جیسونگ با چشمای باز بهش خیره شد و گفت: والا تو همینجوری که پیش میری میترسم بهم بگی بیا ازدواج کنیم وای خدا نکنه.
فلیکس: ازدواجم فکر بدی نیستا.
جیسونگ:هنوز تو مرحله اول هستیم بدبخت بزار این مرحله اول رو هم پیش ببریم بعد.
با زنگ در بحثشون همینجا موند و فلیکس رفت در رو باز کرد، جونگین لبخندی زد و گفت: هایی بیبی کت.
فلیکس:های.
جیسونگ:خوش اومدی جونگینی.
جونگین به داخل اومد و گفت: های جیسونگی.
فلیکس: هی جیسونگی رو فقط من میتونم بگمم.
جونگین: خیلی خب حالا من رو نکش.
با خوردن دوباره زنگ فلیکس گفت: منتظر کشی بودین؟
جونگین: نه
جیسونگ: به جز از جونگین کسی رو دعوت نکردم.
فلیکس به سمت در رفت و باز کرد که با دیدن هیونجین جا خورد و گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟
هیونجین با دیدن فلیکس گفت: سلام پسره زبون دراز.
فلیکس رو کنار کشید و وارد خونه شد با دیدن جونگین گفت: های بیبی.
جونگین: این رو کی دعوت کرده؟
نگاه جهنمیش رو به جیسونگ داد که جیسونگ گفت: به خدا من به جز تو کسی رو دعوت نکردم.
جونگین پاشد و به سمت هیونجین رفت و گفت: صبح اونطوری بیدارم کردی و ریدی به خواب قشنگم و اعصابم رو خراب کردی الانم اینجوری.
هیونجین: یادت نیست صبح من رو چی صدا کردی؟
جونگین: احمق خر.
هیونجین پوزخندی زد و گفت: مطمئنی؟ صدام کردی جذاب.
جونگین: من کی همچین شکری خوردم؟
هیونجین:صبح.
جونگین تازه یادش اومد صبح چه غلطی کرده جیغ زد و گفت: حالا من خواب بودم کامل بیدار نشده بودم.
هیونجین: کاملا مشخصه.
جیسونگ:اهم اهم...
جونگین: گمشو بیرون.
هیونجین: نوچ... مگه میخواین چیکار کنین؟ منم هستم.
جونگین: خدایا صبر عطا کننننن.
جیسونگ:واقعا قراره بمونی؟
هیونجین:اوهوم.
فلیکس:جیسونگ بندازمش بیرون؟
جیسونگ:نه بشین ببینم سرجات...واقعا؟
هیونجین:اوهوم، راستی خونت خیلی کیوته و خوشگل هست.
جونگین: من میرم.
هیونجین: بری میام دنبالت و میدزدمت و میبرمت جایی که دوتامون باشیم.
جونگین: تو خیلی غلط میکنی.
فلیکس با اخم به هیونجین خیره شد و گفت: هرکاری میکنی بکن به جیسونگ من نزدیک نشو.
هیونجین: جیسونگت؟
فلیکس نزدیک جیسونگ رفت و بغلش کرد و گفت: بله جیسونگ من، تازه الان کاپل هستیم ما دیشب رل زدیم.
جونگین با دهن باز و چشمای باز گفت: جاننننننن؟واقعاااات؟
هیونجین:اوه مای گاد از اینا یاد بگیر بیبی.
جونگین:خفه ببینم، واقعا رل زدین؟ الان شما دوتا...باهمین؟
فلیکس:بله.
جیسونگ:متاسفانه...بله و فلیکس اینقدر همه جا نگو ابرومون رو مییری.
فلیکس: عه ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم.
هیونجین:خوش به حالتون.
جونگین: سر قرار رفتین؟
فلیکس:هروقت خدا بخواد میریم.
هیونجین:پس چرا به مناسبت رل زدنتون نمیریم بیرون؟ شام مهمون من.
جونگین: راس میگه ها بیا تا میتونیم کلی چیز بخریم و پولش رو به ما خرج کنه.
VOUS LISEZ
My little cat boy 🩵🤍
Fanfiction● قسمتی از داستان: جیسونگ:وای کراشممم! این و گفت و پشت فلیکس قایم شد،فلیکس به کسی که جیسونگ گفته بود کراشش نگاه کرد و گفت: واسه چی قایم میشی بریم به آقای کراش سلام کنیم. جیسونگ محکم گرفتتش و گفت: نهههه. چی میشه اکه جیسونگ موقع برگشتن از مدرسه به یه...