part 5

189 32 9
                                    

*وای حاجی ببخشید من اشتباهی عشق ممنوعه رو تو اینجا آپ کرده بودم و درستش کردم به خدا اشتباه کردم🥲*

جیسونگ به همراه دوتا گربه ای که تو حیاط نشسته بودن و بهمدیگه خیره بودن نگاه میکرد.
جیسونگ: الان تو هم...گربه ای؟
جونگین:اوهوم... اسم گربه ایم ای آن هست ولی اسم اصلیم یانگ جونگین.
جیسونگ: خدایا چه خبره گربه ها دارن تبدیل آدمیزاد میشن نکنه زمان گربه ها فرا دسیده که پرخوان بخاطر بد رفتاری بعضی ها بیان به حساب ما آدمیزاد ها برسن؟
جونگین: انسان نه آدمیزاد.
جیسونگ به فلیکس اشاره کرد و گفت: اونقدر این گفته که به زبون منم افتاده...
یکی کم بود اون یکی هم اضافه شد خدا کمکت کنه جیسونگ.
جونگین به فلیکسی که با اخم بهش خیره بود نگاه کرد.
جونگین: تو چرا عصبانی هستی؟
فلیکس زودی جیسونگ رو توی بغلش خودش کشید و گفت: جیسونگ فقط ماله من نه تووو، اون فقط من رو دوست داره نه تورو.
جونگین: اشتباه فکر کردی قصد دزدیدن جیسونگیت رو ندارم.
فلیکس:بیا بدزد.
جیسونگ:فلیکس خفه شدم وای.
جیسونگ از بغل فلیکس بیرون اومد و بهش گفت: ببخشید بابت فلیکس.
جونگین: اشکالی نداره من تازه به اینجا اومدم.
جیسونگ:تنهایی؟ دوستی نداری؟
جونگین: نه.
فلیکس: جیسونگی؟
جیسونگ: نگران مباش فقط دوست میشیم قرار نیست که بیاد پیش ما.
جونگین: اره فلیکس... درضمن من هم نوعت هستما..فلیکس: به درک.
جیسونگ:فلیکس؟عه زشته خیلی ببخشید.
جونگین اشکالی نداره ای گفت و با زنگ خوردن گوشیش گفت: اوه من باید بهش حواب بدم.
جیسونگ: تو گوشی داری؟ عین این خنگ نیستی؟
جونگین خندید و گفت: من خیلی وقته که بین انسان ها زندگی میکنما.
جیسونگ: چه عجب تو باعقل هستی... ایوای بریم کلاس.
دست جونگین و فلیکس رو گرفت و به داخل کلاس بردتشون، فلیکس نزدیگ جیسونگ شد و گفت: زیاد باهاش صمیمی نشیاااا.
جیسونگ: آروم عه میشنوه.
فلیکس: بزار بشنوه.
با ورود استاد کلاس به سکوت فرو رفت استاد شروع کرد به تدریس کردن فیزیک که و جیسونگ و فلیکس عین خنگا به تخته خیره بودن.
فلیکس به سمت جیسونگ خم شد و گفت: جیسونگی اینا چین؟
جیسونگ: خود من نمیتونم بفهمم چه برسه به تو که بیام توضیح بدم.
فلیکس: چرا اینقدر فرمول هست؟چرا هیچی نمیفهمم؟ چرا اینقدر عددا پیچیده هستن تازه چرا یه عدد بالا یه عدد دیگه هست؟
جیسونگ:به خدا نمیدونمم.
فلیکس هنوزم عین خنگا به تخته خیره بود هیچی نمیفهمید جیسونگم دست کنی از اونا نداشت، جونگین خندید و گفت: مثل اینکه باید بیام بهتون درس بدم.
فلیکس آروم گفت: نخیررر نمیزارممم لازم نیست.
جیسونگ: ساکت اهههه.
بعد از اینکه درس تموم شد به سمت سالن غذاخوری رفتن جیسونگ دنبال هیونجین بود ولی مثل اینکه هیونجین امروز غایب بود، بی حوصله روی صندلی نشست.
فلیکس:چی شده جیسونگی؟ چرا چیزی نمیخوری؟
جیسونگ: کراشم هیونجین...نیومده.
فلیکس: عه راس میگی... چرا نیست؟
جیسونگ: من چه بدونم توی خونشون نیستم که بفهمم.
فلیکس بیخیال شونه ای تکون داد و مشغول خوردن غذاش شد جیسونگ با غذاش بازی می‌کرد که با دیدن هیونجین هیجان زده پاشد.
فلیکس: چی شد؟
جیسونگ:اومد.
فلیکس به هیونجین نگاه کرد و بعد بازم مشغول خوردن غذاش شد، همه مدرسه به غیر از فلیکس به هیونجین و گروهش نگاه میکردن.
فلیکس: احمق خر.
جیسونگ چپ چپ نگاهش کرد و چشم غره ای رفت، فلیکس بدون توجه به جیسونگ غذای جیسونگ رو هم ورداشت و شروع کرد به خوردن.
هیونجین و گروهش به میز همیشگیش رفتن و مشغول صحبت شدن و جیسونگ به صفحه فیس بوک هیونجین نگاه میکرد.
جونگین: اون کیه؟
فلیکس نوشیدنیش رو خورد و گفت: آقای کفتر که کراش جیسونگی هست و اسمش هوانگ هیونجین هست.
جیسونگ: کفتررر؟ ببین چیقدر جذابهه.
فلیکس: کجاش ؟
جونگین: جذاب که اره هست.
جیسونگ: خدای مننننن الانه که غش کنم وای.
فلیکس به قیافه پوکر و وادفاکی به جیسونگ خیره شد و جونگین خندید و سرش رو به دو طرف تکون داد که یهو نفهمیدن و هیونجین رو بالای سرشون دیدن.
جیسونگ: چی میخوای؟
هیونجین صندلی بین فلیکس و جونگیم رو کشید و روش نشست و درحالی که روبه روی جیسونگ بود گفت: این پسرای ناز کی هستن؟ معرفی نمیکنی.
فلیکس با اخم به هیونجین خیره شد و گفت: به تو چه؟ هان؟
هیونجین: علاوه بر قیافه کیوتش زبون دراز هم هست.
هیونجین نگاهی به جونگین کرو و گفت: تو چقدر زیبا و کیوت هستی.
جونگین سرفه الکی کرد و گفت: ام...ممنون.
هیونجین: برعکس اون یکی تو مهربونی.
فلیکس دیگه میخواست با چنگال های گربه ایش بپره روی هیونجین و اون رو پاره پاره کنه ولی جیسونگ از زیر‌میز دستش رو گرفت و نزاشت.
هیونجین نزدیک جونگین شد و بهش گفت: به یه وان نایت چجور هستی؟
جونگین کاملا که ریلکس به نظر می‌رسید گفت: نه شرمنده ، من نمیتونم با کسی مثل تو لاشی و عوضی بخوابم اونم واسه یه وان نایت مسخره.
جیسونگ با دهن باز به جونگین خیره بود چطور تونسته بود اینقدر جوابش رو اینقدر ریلکس و راحت بگه شاید اگه جیسونگ جاش بود تا الان هزاربار غش کرده بود، جونگیگ از صندلیش پاشد و روبه فلیکس و جیسونگ کرد و گفت: نمیاین بریم؟
جیسونگ به فلیکسی که هرلحظه ممکنه بود بپره روی هیونجین و پاره پارش کنه نگاه کرد و زود گفت: آره آره بریم.
و دست فلیکس رو گرفت و از اونجا بردتش بیرون، وقتی از اونجا دور شدن درحالی که دست فلیکس رو گرفته بود گفت: چطور تونستی راحت اینقدر جوابش رو بدی؟
جونگین: عادت کردم میدونی چقدر مثل این لاشی بهم پیشنهاد دادن؟
جیسونگ:اوه...
فلیکس گیج به جیسونگ نگاه کرد و گفت: وان نایت یعنی چی؟اونجا نپرسیدم نخواستم ابروم رو ببرم.
جیسونگ:واقعا نمیدونی؟
فلیکس:نه...چیه؟
جونگین: وان نایت یعنی خوابیدن و سکس کردن با کسی که حتی نه رابطه عاشقانه درباره فقط میخوان میل جنسیشون رو برطرف کنن.
فلیکس گیج گیج به جونگین نگاه کرد و گفت: میل جنسی چیه؟ سکس چیه؟
جیسونگ و جونگین هردو به فلیکسی که با خنگی بهشون زل زده بوو نگاخ میکردن و جونگین گفت: اینطور که به نظر میرسه واقعا کارمون زیاده.
جیسونگ سرش رو تکون داد و گفت:اهوم...باورم نمیشه که نمیدونه.
جونگین: تو اصلا نگران نباش من بهش تو موقع خوب توضیح میدم گوشی داره؟ یا چه میدونم...
جیسونگ:هیپی نداره امروز میخواستم براش بخرم...
با اومدن فکری به ذهنش روبه جونگین کرد و گفت: هی تو میای باهم بریم به خرید گوشی؟
جونگین عینکش رو درست کرد و گفت: اوهوم اتفاقا امروز بیکارم.
جیسونگ:یوهوووو پس تو خروجی مدرسه میبینمت.
دست فلیکس که هنوزم خنگ بود رو گرفت و بردش به کلاس‌جونگین خندید و به دنبالشون رفت.
Vote and comment ♥️










My little cat boy 🩵🤍Where stories live. Discover now