part 13

162 26 38
                                    

سه روز بود و از هاوایی برگشته بودن، فلیکس و جیسونگ با ندیدن جونگین و هیونجین بهمدیگه نگاه کردن و فلیکس گفت: پس اینا کجان؟
جیسونگ: حتما دارن کارای ۱۸ میکنن.
فلیکس: هان؟ آهان از اون کارا.
جیسونگ؛ مگه تو میدونی؟
فلیکس: معلومه من الان از اینترنت همه چیز رو میدونم‌.
جیسونگ: خاک به سرم بچه تو کی رفتی این چیزا رو دید؟
فلیکس: دانلود هم کردم.
فلیکس فیلمای پورنی که دانلود کرده بود نشون جیسونگ داد و با پخش شدن صدای ناله و آه زود گوشی رو از دست فلیکس گرفت و صدا رو کم کرد و گفت: خاک تو سرت بکنن فلیکس، بمیری فلیکس.
فلیکس: خوب چیه مگه زشته؟
جیسونگ: نه زشت نیست خیلی هن خوبه آره دیگه احمق ابله کودن.
به فیلمای پورن نگاه کرد و گفت: بسم الله چقدر هم فیلم داره... تسبیح من کوش به خدا تو بچه مثبت بودی چی شدی اینقدر کثیف شدی.
فلیکس: ببین اینا رو هم دارم.
جیسونگ: بی دی اس ام؟ خاگ تو سرت یا ابولفضل... من تورو نمیشناسم.
فلیکس: به نظرم خشن خوبه.
جونگین: خشن دوست داری اره؟
فلیکس و جیسونگ با ندیدن صدای جونگین دادی زدن و موجب شد کل دانش آموزان بهشون نگاه کنن که جیسونگ لبخند ضایعی زد و به سمت جونگین برگشت و گفت: ترسیدیم ابله عین روح میاد پشتمون و روی میز میشینه.
جونگین عینکش رو بالا داد و گفت: از اول اینجا بودم... البته از اول که نه از نوقعی که فلیکس فیلمارو نشون میداد از اون موقع.
و به سمت فلیکس برگشت و گفت: خاک تو سرت ابرو و حیا سرت نمیشه هم نوع خنگ؟
فلیکس بدون توجه فیلماش رو باز کرد که بازم صدای اه و ناله همه جا رو ورداشت و جونگین و جیسونگ با تمام توانشون به سمت فلیکس حمله کردن.
جونگین به کسایی که نگاهشون میکرد گفت: چیه به چی نگاه میکنین؟ به کارتون برسین‌.
جیسونگ گوشی رو از دست فلیکس گرفت و زود فیلمارو پاک کرد.
فلیکس: له شدممم.
جونگین: خفه شو حقته.
جیسونگ: خیلی خب منطقه امن هست میتونی از روش پاشی.
فلیکس نگاهش به روی گردن با مارک های بنفش افتاد و گفت: اینا کار هیونجینه نه؟
جونگین: خاک تو سرت اینقدر بلند نگووو.
جیسونگ: بهت که گفتم فلیکس دارن از اون کارا میکنن.
جونگین: اره میکردیم به شما چهههه.
فلیکس گوشیش رو از جیسونگ گرفت و گفت: هه هه از این فیلما خیر نداری جیسونگی.
جیسونگ به طمت فلیکس رفت و با دیدن پوشه دیگه از فیلمای پورن گفت: توروخدا اینجا بازشون نکن هروقت تنها شدیم اون موقع.
جونگین عینکش رو بالا داد و به فلیکس خیره شد و گفت: این بچه داره خطری میشه از من بهت هشدار، ببین از همه جور سکس فیلم داره، بی دی اس ام، داگی استايل و..... اوه خیلی زیادن، بچه تو اینطوری نبودی تو پاک و نفهم بودی.
فلیکس دست جیسونگ رو گرفت و با جیسونگ به کلاس رفتن، همینطوری که سرجاشون نشسته بودن فلیکس گفت: میخوام باهات لاس بزنم.
جیسونگ خودش رو کمی عقب کشید و گفت: یا الله.
فلیکس گفت: دیروز خونده بود نوشته بود من رنگ بنفش رو خیلی دوست دارم ولی روی گردن تو بیشتر.
جیسونگ: ای وای... خاک به سرم.
فلیکس لبخند شیطانی زد و نزدیک جیسونگ شد و گفت: یدونه هم خونده بودم ببخشید انگشتام تحت تعقیب هستن میشه داخل شما قایمشون کنم.
جیسونگ قرمز شد و گفت: ایوای مخم زده شد... این چی بود من شنیدم.
فلیکس با اطراف نگاه کرد و با دیدن اینکه کسی حواسشون بهشون نیست و به لبای جیسونگ بوسه ای زد و به سرجاش برگشت و جیسونگ رو همونطوری گزاشت گه جیسونگم نزدیکش شد و گفت: بیبی کت من زیادی شلوغ شده.
فلیکس خندید و جیسونگ بازم بوسه ای زد و ازش جدا شد و گفت: خیلی خب دیگه... اهم اهم.
همینکه استاد وارد شد همشون به سرجای خودشون برگشتن و استاد گفت: امروز یه شاگرد جدید داریم...سهون بیا داخل.
با اومدن پسر جذاب با چهره سرد و روی دستای تتو داشت و ادامش زیر پیرهن مردونه مدسش قایم بود و خودشم توی بینیش و لبش پیرسیگ داشت و خیلی خشن بود نگاهش کردن، جیسونگ با دیدنش ترسید و گفت: شت یه لحظه گرخیدم‌.
فلیکس: همچنین.
استاد: خودت رو معرفی فی کن.
سهون؛ من سهون هستم پارک سهون، قول نمیدم که از دستم سالم در برین.
استاد:سهون؟
سهون: و امیدوارم دوستای خیلی خوبی باشیم.
استاد: میتونی سرجات بشینی.
سهون رفت یه طبقه بالا تر از ردیف فلیکس و جیسونگ نشست.
استاد: خب درس رو شروع میکنیم.
تو هنگام تدریس جیسونگ نگاه خیلی خیلی سنگینی رو روی خودش حس میکرد برگشت و با سهون چشم تو چشم شد و بعد دوباره به سمت تخته برگشت و مشغول نوشتن شد ولی سهون بازم بهش زل زده بود و نگاهش روی جیسونگ بود، سهون پوزخندی زد و پاهاش رو روی میزا گزاشت و مشغول دید زدن بقیه بچه های کلاس شد سیگارش رو روشن کرد و دودش رو به هوا فرستاد که فلیکس و جونگین بخاطر اینکه بویای خیلی حساس داشتن سرشون زود درد گرفت جونگین برگشت و گفت: هی اینجا کلاسه و فضای بسته هست اون سیگار لعنتیت رو ببند.
سهون: نبندم چی؟
جونگین: ای فاک داره عصبانیم میکنه.
هیونجین: هی مگه نمیشنوی چی میگه؟ خاموشش کن به غیر از جونگین بقیه هم سرشون درد میگیره.
سهون: نوچ.
و دود سیگارش رو به هوا فرستاد، فلیکس چون گربه بود و بویایی خیلی حساسی داشت و سر درد شدیدی دنبالش اومد و حالش بد شد جیسونگ گفت: خوبی؟
فلیکس: حالم...خرابه.
جونگین چون انسان شده بود ولی هنوز اثرات گربه بودن زمان می‌برد از بدنش کلا خارج شه حال اونم خراب بوو کمی ولی نه به اندازه فلیکس.
جیسونگ؛ هی حال فلیکس داره بد میشه خاموشش کن.
سهون: شما کی باشی بهم دستور بدی؟
استاد:سهون خاموشش کن.
سهون: شرمنده استاد ولی نه.
جیسونگ دستاش رو به میز کوبید و بلند شد و به سمت سهون رفت و سیگارش رو گرفت و به زمین انداخت و پا روش گزاشت و بعد به سمت فلیکس رفت و اون رو از کلاس خارج کرد، جونگین و هیونجین هم به دنبالشون رفتن و سهون پوزخند بر لب رو تنها گزاشتن.

جیسونگ فلیکس رو به حیاط برده بود و آبی که خریده بود رو به دستش داد.
جیسونگ: خوبی؟
فلیکس: اوهوم.
فلیکس آب رو خورد و جونگین با عصبانیت گفت: پسره کله خر، با اون استایلش فکر میکنه خیلی گنگه، بیااااا این و بخور.
هیونجین: فلیکس خوبی دیگه؟
فلیکس که کمی حالش خوب شده بود گفت: اوهوم.
هیونجین: هیچکدومتون از پیشم جدا نشین این پسره به نظر میاد خیلی خشن باشه و احساس میکنم قراره بهتون آسیب بزنه هیچکدومتون از پیشم جدا نشین پیشم باشین.
جونگین: غلط میکنهه.
فلیکس: دلم میخواست برم با چنگال های گربه ایم صورتش رو خط خطی کنم.
جیسونگ: پسره عوضی.
زنگ تفریح خورد و همه از کلاسا بیرون ریختن.

توی زنگ ناهار ۴ تاشون تو یه میز نشسته بودن که سهون وارد شد و از دست یکی از دخترا که ساندویچ خریده بود رو گرفت و خودش بازش کرد و یه گاز خیلی بلند زد کع باعث شد نصف ساندویج بره داخل دهنش و باز ساندویچ رو به دست دخترک بیچاره داد و ازش دور شد.
جونگین: کصکش.
سهون با گرفتن آبمیوه یکی از پسرا اون رو خورد و بقیش رو به کله پسره ریخت و لیوان رو اونور پرت کرد و ازش دور شد‌.
هیونجین: اوههه.
سهون با دیدن یکی از دخترا که داشت میومد پاش رو دراز کرد و باعث شد دختره بیفته زمین و دامنش کمی بالا بره و سهون با پاش به باسن دخترک بزنه و باسنش کمی دیده شه.
هیونجین: چه خبرته فکر میکنی کی هستی که اینکارا رو میکنی؟
سهون؛ به تو چه؟
جونگین به کمک دختره رفت و اون رو از زمین بلند کرد و گفت: خوبی؟
دخترک که کمی ابروش رفته بود گفت:ممنون.
هیونجین: هی بهت هشدار میدم از این کارا نکنی.
سهون: مگرنه چی؟ بگو دیگه.
جونگین: ولش کن هیون.
سهون: عه ایشون کی باشن؟
هیونجین: به تو چه.
و دست جونگین رو گرفت برگشتن به میز و نشستن، ساون با دیدن پوزخند زد و به راهش ادامه داد.
Vote and comment ♥️


My little cat boy 🩵🤍Where stories live. Discover now