«متن چکنشده»با سردرد بدی چشم هاش رو به سختی باز کرد و گیج شده اطراف رو از نظر گذروند.
تو اتاق کناری تهیونگ بود و اطرافش پر شده بود از ریسه هایی که به رنگ قرمز میدرخشیدن و انگار کسی اونها رو باسلیقه اطراف اتاق قرار داده بود.
به صندلی آشپز خونه ش بسته شده بود و هیچ لباسی به تن نداشت و گرما سرتاسر وجودش رو فرا گرفته بود و سرش نبض میزد.
یه گرمای سوزان و غیر عادی!
لعنت!!
با وحشت به آلت راست شده و متورمش خیره شد. سرش تیری کشید و پلک هاش رو روی هم فشار داد.
+اوه بیدار شدید؟!با شنیدن صدای مارک سرش رو سریع بالا گرفت و با چشم های به خون نشسته و عصبی بهش خیره شد:
_چه غلطی داری میکنی حرومزاده؟!چه کوفتی به خوردم دادی؟
جونگکوک تقریبا داد زد و سعی کرد مچ پاها و دست هاش که از پشت بسته شده بودن رو باز کنه اما خیلی خوب میدونست که تلاش هاش بی فایده س.
با حس درد عجیب و شدیدی تو پایین تنه ش آهی کشید و سرش رو محکم به عقب داد و باعث خنده ی ریز پسرک شد:_مثل اینکه داره خوب کارشو انجام میده!
+به نفعته که بازم کنی.
مارک بی توجه به حرفش جلوی جونگ کوک زانو زد و عضو مرد رو به دست گرفت که با حس سردی دستش،هیسی کشید و محکم خودش رو تکون داد تا جلوی پسر رو بگیره.
مارک با دیدن تقلای جونگ کوک،آهی کشید و خنثی از جاش بلند شد و سه چاقویی رو که از قبل اورده بود،برداشت و جونگ کوک تنها یخ بست.
+میدونید ارباب...از وقتی چشم هام رو باز کردم همیشه بدبختی نسیبم شده...همیشه برای دیگران سوراخی بیش نبودم.
درحالی که چاقو رو برانداز میکرد،غرق شده تو گذشته ی تلخش ادامه داد و مرد تنها تو بهت بهش خیره شده بود و میدونست چی تو ذهن پسر میگذره.
+وقتایی که بی توجه به وضعیت روحیم بهم تجاوز میکردن تا حدی که از درد و ارضای زیاد نزدیک بود بمیرم.
با سه چاقویی که تو دستش داشت،رو به روی مرد ایستاد و پوزخند صداداری و تمسخر آمیزی زد:
+تاحالا شده به این فکر کنید اگه هر کسی قادر به سکس کردن نبود چقدر بهتر بود؟
چاقو رو با صدای بدی روی زمین انداخت که لحظه ای جونگکوک با اخمی پلک هاش رو بست و بعد مستقیم به چشم های مارک که کف دستش رو روی شونه ش کوبید و فاصله شون رو کم کرد،خیره شد.
+معلومه که تاحالا فکر نکردید چون شماها از حیوون کمترید..اما میدونید،یه جا خوب تقاضشو پس میدید!
YOU ARE READING
Forced sect (فرقه اجباری)
Fanfictionخلاصه:تهیونگ پسری که همیشه به خاطره بنیه ی ضعیف و سو تغذیه ای که داشته،مورد آزار و اذیت و تمسخره بچه های مدرسه قرار میگیره اما هیچکدوم از اونها نفهمیدن چه زخمی رو روی روحش به جا گذاشتن. زخمی که ثمره اش ساخت ماده ای شد که زندگیش روتغییر داد ... از...