قلب تهیونگمثل قلب یه گنجیشک ترسیده میتپید چون یه جفت چشم عصبانی قهوه ای وسفید تو تخم چشمش نگاه میکردند.
دهنشو مثل ماهی بازو بسته کرد تا چیزی برای آروم کردن پسر بزرگتر بگه اما صدایی از حنجره ش خارج نشد.
جونگ کوک از بین دندونای چفت شدش غرید:
_من حوصله ی محبتو رفتارای زورکیتو ندارم پس اگه میخوای کلامون تو هم نره؛این مسخره بازیارو بزار کنار...کیم تهیونگ!
+ا..ام..اما..من...
جونگ کوک بی توجه به حرفش؛ بینیشو به بینیه تهیونگ فشار دادو با اخم غلیظی گفت:
_فهمیدی کیم؟؟!
تهیونگ با چشم های درشت شده ش تند تند سرشو تکون داد.
جونگکوک با ضرب یقه شو ول کردو تیشرتی که تو مشت های تهیونگ چروکشده بودوکشید و باعث شد پسرک تو جاش بپره.
شروع کرد به باز کردن دکمه های باقی مونده شو درحالی که پیرهنشو از تنش خارج میکرد نگاهی به تهیونگ خشک شده ای که اینور اونورو نگاه میکرد؛کردو با همون جدیت و اخمی که فقط یهکوچولو کم رنگشده بود به حرف امدو توجه پسرو به خودش جلب کرد:
+ما مجبوریم با هم کنار بیاییم پس چه بهتر که هرجور که دلمون میخواد رفتار کنیمو سربه سر هم نزاریم هوم؟؟
با تن صدای پایینی جوابشو داد:
_باشه...آممم متاسفم اگه بخاطره رفتارم اذیت شدی من فقط..خب مضطرب بودم
پسر کوچکتر نمیدوست واسه چی داره دلیل رفتاراشو توضیح میده.
نمیدوست بخاطره ترسشه یا برای بهتر کردن موقعیت
و تنها جوابی که گرفت؛نگاه کلی جونگکوک از سر تا پاش بود وبس.تهیونگ آب دهنشو نامحسوس قورت داد و زیر چشمی به بدن ورزیده ی جونگ کوک که لباسشو میپوشید نگاهی انداخت.دوست داشت با دقت تتوهاشو ببینه اما به لطف پارچه ی لباس دیر شده بود!
سعی کرد جو سنگین به وجود امده رو کمی از بین ببره اما نمیدوست قراره برادر جدیدش باهاش همکاری کنه یا نه.
_بدن ورزیده و خوبی داری.
بلافاصله بعد از تموم شدن جمله ش ابرو های جونگکوک بالا پریدن.بعد از مکثی پوزخندریزی زد و همزمان که به سمت تخت برای خوابیدن قدم برمیداشت گفت:
+ممنون
با جواب جونگکوک جرئت هرچند کمی پیدا کرد ومردد پرسید:
KAMU SEDANG MEMBACA
Forced sect (فرقه اجباری)
Fiksi Penggemarخلاصه:تهیونگ پسری که همیشه به خاطره بنیه ی ضعیف و سو تغذیه ای که داشته،مورد آزار و اذیت و تمسخره بچه های مدرسه قرار میگیره اما هیچکدوم از اونها نفهمیدن چه زخمی رو روی روحش به جا گذاشتن. زخمی که ثمره اش ساخت ماده ای شد که زندگیش روتغییر داد ... از...