20.Deep wound

98 22 137
                                    

دست به سینه روی صندلی کنار تخت نشسته بود. پرستاری که زخم اش رو معاینه کرد گفته بود می تونه بخیه هاش رو بکشه و حالا چند دقیقه ای بود که برای آوردن وسایل لازم پسرها رو تنها گذاشته بود. زیرچشمی نگاهی به پسری انداخت که روی تخت نشسته و پاهاش رو آویزون کرده بود. هنوز شوک اتفاق یک ساعت پیش همراهش بود. دیدن هوسوک توی شرایطی که برای نفس کشیدن تقلا می کرد قرار بود به کابوس جدیدی توی شب هاش تبدیل بشه. تازه تونسته بود شب هاش رو بدون دیدن کابوس هوسوکی که غرق خون کف خیابون افتاده سپری کنه.

-آسم داری؟

-فکر می کردم مودب تر باشی.

-حرف بدی نزدم که.

-کسی همینطوری راه نمی افته از مردم بپرسه مریضن یا نه؟

بازی با جمله های این پسر رو خوب یاد گرفته بود. دیگه گول این کارهاش رو نمی خورد.

-نمی خوای جواب بدی؟ به خاطر من حالت بد شد؟ به خاطر بوی...

-آسم ندارم.

از این که بین حرفش پرید تعجب کرد. از این که چهره اش درهم رفته بود هم تعجب نکرد. به این واکنش های پسر عادت کرده بود.

-نمی دونم شاید هم یه جور آسم باشه. بچه که بودم، نه خیلی بچه حدودا ۱۲-۱۳ سالم بود. خیلی مریض شدم. دکترا می گفتن یه ویروس وارد ریه ام شده. با کلی دوا درمون و مصیبت خوب شدم ولی دیگه مثل روز اول نشدم. می گفتن ریه ام ضعیف و حساس شده. یه همچین مزخرفاتی.

کمی توی خودش جمع شد. پسر جوری راجع به مریضی اش حرف می زد انگار هیچ درکی از شرایطی که پشت سر گذاشته بود نداشت.

-درمان نداره؟

-مشکلی ندارم.

-داشتی خفه...

-خوب. آماده اید آقای جانگ؟

با اومدن پرستار ساکت شد. باید بابت این ورود یهویی ازش تشکر می کرد چون کنترلش رو از دست داده بود و حرفی ک داشت می زد واقعا بی ادبانه بود. هوسوک فقط سرتکون داد. منقبض شدن عضلات فک پسر موقع بالابردن تی شرتش توجه یونگی رو جلب کرد. وقتی اون شب واکنش شدید پسر رو دید فکر نمی کرد تا این حد روی نشون دادن بدنش حساس باشه. عجیب بود ولی شب های اول زیاد حساسیت نشون نمی داد. دست پرستار که به سمت ابزار قیچی مانندی دراز شد از روی صندلی بلند شد و خودش رو به هوسوک رسوند. پشت سرش ایستاد و فشار آرومی به شونه هاش وارد کرد. سر هوسوک به عقب چرخید و با تعجب نگاهش کرد.

-داری چیکار می کنی؟

-شنیدم کشیدن بخیه درد داره.

-و الان داری با فشار دادن شونه هام از دردش کم می کنی؟

-نه. فقط می خوام بدونی من همین جام و اگه درد داری می تونی بهم تکیه کنی.

خم شد و با صدایی که سعی می کرد به گوش پرستار نرسه کنار گوش پسر زمزمه کرد

Love Is About TrustWhere stories live. Discover now