19

0 0 0
                                    

«فصل دوم»

گذشته ی گذشتگان

« ظهورِ معجزه »

جایی در بینِ هزاران هزار ستاره ی معلق، توی نقطه ای که شاید هیچ موجودیتی زندگانی نداشت... جایی که از همه ی تعریف های ذهن دور بود و خارج از هر توصیفی که وجود داشت؛ توی تاریک ترین نقطه ی جهانِ بی انتها، جایی دقیقاً توی مرکزی ترین نقطه ی یکی از چندین کهکشانِ هستی نقطه ی درخشانی، مثل ستاره ای تازه متولد شده، درخشیدن گرفت! با به دنیا اومدنِ الهه ای از جنسِ نور و با ذاتِ ستاره کم کم موجودیت های ریزی از نشانه های زندگی نمایان شد... بزرگ تر شدن الهه ی ماه و قطعی تر شدنِ نشونه های زندگی، باقیِ الهه هارو برای جلسه ی معجزه که ماجرای زندگیِ تازه متولد شده ای درش جریان داشت وادار کرد! رفته رفته اطراف ستاره ای مرکزی که منبع نور و به وجود اومدن ها بود در آغوش ابر مانندی، قرصی در چرخشِ اطرافِ ستاره به وجود اومد... با هر بار چرخیدن های اون قرص اطرافِ ستاره، گاز ها و گرد و غبار های بیشتری جمع میشد... الهه ی ماه، الهه ی نور و زندگی بخشِ اصلیِ همه ی هستی که خارج از تعریف ها بود زاده شده بود... زاده شدنی که با هر بار بیشتر پررنگ شدنِ زندگیِ درونش، آثارِ به جا مونده از زندگی نمایان تر میشد... وَ درست تو همون نقطه سیاره ای از جنسِ زندگی شکل گرفت... از باقی مانده هایی از گرد و غبار های به جا مونده از ستاره های مُرده که هر کدوم نگه دارنده ی زندگی بودن، سیاره ی عروس نمایان شد!!! در کنارِ چندین سیاره ی زاده شده ای که در مدار های بیضویِ خود به چرخش افتاده بودن، سیاره ی عروس درخشید! منظومه های اطرافش مثل نقاشیِ منظمی طرح زده شدن و دو الهه ای که همه ی هنرشون رو خرجِ زیبا ترین زندگی کرده بودن، از نقطه ی بی وزنی ها... از نقطه ای که هیچ مکانی براش تعریف نمیشد، خارج شدن؛ با قدم گذاشتن به سطح سیاره ای که تماماً براق میدرخشید، حیات و روشنایی رو زنده کردن... الهه ی حیات دست در دستِ الهه ی ماه، با لبخند به شاهکاری که جز آب های درمانگر، هیچ نمای دیگه ای نداشت خیره موندن... تا شکل گیریِ کاملِ روندی که منجر به ساختِ حبابِ زندگی میشد، منتظر موندن... حبابی که با گیر انداختنِ گازهای متان و آمونیاکِ ناشی از گازهای آتشفشانیِ زیرِ آب ها ساخته میشد؛ با رسیدنشون به سطحِ آب، به آهستگی نشونه های حیات رو شکل میدادن...

_ با روشناییِ تو...

_ به همراهِ حیاتِ تو...

+ زندگیِ جدید ساخته شد!

همزمان باهم زمزمه کردن و همه ی زیبایی ها، به کمال رسیدن... ماه، برخلافِ همه تصورات، چون خورشید برای زمین، دارای نور بود و از ستاره ها متولد شده! وَ الهه ی حیات، مثل زمینی که در کمربندِ حیات قرار داشته باشه، بهترین زوج برای به تکامل رسیدن های ساختِ زندگی در کنار روشنایی های ماه بود... با سرعتِ زیادی همه ی فرآیندی که میتونست به اندازه ی میلیارد ها سالِ زمینی طول بکشه، کامل شد... با پیدایشِ اولین جنگل ها، رشدِ سریعِ آشنایانِ زنده ای که تعبیرِ خاصی از گیاهان بود و بعد از سرعت گرفتنِ بیشتری که به تکاملِ موجوداتِ زنده میپرداخت، بلند تر شدنِ صدای آوازی که انگار ترکیبی از صدای همه ی پرندگان برای ساختنِ یک نجوای واحد و خاص باشه؛ زندگی کامل شد... سراسرِ سیاره، روی سطحی از آب های شفا بخش و جاری مانندِ قصری سبز که یادآورِ نفس کشیدن ها بود به تکامل رسید! نمای کلیِ سیاره ی عروس در میانِ کهکشان، حضوری درخشان و سبز داشت... حضوری که به طورِ کامل در خورِ ماهیتِ لایوگارد بود!!!

🗡️Beyond the Mirror🗡️Where stories live. Discover now