ادیت نشده
تنبیه
هری
سوروس و ریگی و بقیه که راهی شدن تازه یکم خیالم راحت شد و بعد چند ساعت فاکی تونستم یکم بشینم و تو آرامش چشمامو رو هم بذارم .
متیوس _ هری .
بدون باز کردن چشمام هومی میکنم . کنارم دراز میکشه و سرشو میذاره رو پام .
_ بولداگ هارو فرستادم که برن .چند نفرم فرستادم گشت پسرام از اینجا مراقبت میکنن . دیگه چیزی تهدیدش نمیکنه .
+ خوبه .
سوییت پی _ کسی پیت..... چشمامو با قطع شدن صداش باز میکنم که میبینم نگاهش به متیوسیه که سرشو روی پام گذاشته .
اخمو و شبیه بچه های تخس جعبه های پیتزا رو روی میز بیلیارد ول میکنه و میاد سمتمون .دست چپ مت که روی پیشونیش بودو میگیره و میکشه سمت خودش . بلندش میکنه و تو بغلش میگیره .
_ چرا این کارو باهام میکنی ؟
صدای خنده تخس مت بلند میشه و بیشتر ازش آویزون میشه .
_ چون کیف میکنم وقتی میبینم فشاری میشی سوییتی.
میخندم و باز چشمامو میبندم .
+ برو و نذار هیچ جوره از جاش تکون بخوره فهمیدی؟
_ بله رئیس . صدای بوسشون که میاد دوباره میاد و روی پای من ولو میشه .
_ آنقدر دوست پسرمو نفرست این ور اون ور .
+ دوست پسرت واسم قسم خورده .
_ اوه حواسم نبود با کی حرف میزنم . معذرت میخوام افعی سیاه .نچیمیکنم و تکیمو از مبل میگیرم و روش خم میشم . با یه دستم لپاشو میگیرم و به هم نزدیک میکنم که لباش غنچه میشه .
+ یه بار دیگه زر بزنی جلو همون دوست پسرت میگامت فهمیدی ؟
برق شیطنت تو چشماش خاموش نشد هیچ بدترم شد .
_ بودوش جو ابو شوهزودو رو چو مودو ( بعدش جواب شاهزاده رو چی میدی ؟) نگاه حرکت لباش میکنم و از کیوتیش میخندم .
+ شاید دادم یه دورم اون گاییدت .
لپاشو ول میکنم و دوباره سرمو تکیه میدم به مبل .
+ خستم جاگ
_ لعنت بهت تو دهنت نمیچرخه بگی مت؟
+ به نظرم جاگهد قشنگ تره .
_ نمیخوام برگردم به روزی که هیچی نبودم .
+ خیله خب از این میگذریم ... ولی من هرچی دوست داشته باشم صدات میزنم .
_ سو استفاده از قدرت .
میخندیم و نمیدونم چی میشه که خوابمون میبره .
نزدیکی غروب بود که چشمامو بار میکنم کسی تو بار نبود ولی از بیرون یه سری صدا میومد .نگاه پتوی روم میکنم و کنارش میزنم .
YOU ARE READING
The love of the Emerald Prince
Fanfiction+ تو برای من همون شیشهی شکسته بودی ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه میبينم. پس از من فرار نکن چون وجود من به وجود تو وابستست هپی اند