part56:سوسن عنکبوتی

76 13 4
                                    

سوم شخص

سوروس دستشو محکم روی صورتش کشید و نفسشو حرصی بیرون داد .با دیدن جای خالی ریگولوس چشماش گرد شد و استرس گرفت . دو قدم بلند جلو اومد و نقشه رو دید که روی زمین افتاده . سریع برداشتش و نگاهش کرد صفحش خالی بود .

سوروس _ شیطنت دیگه کافیه . نقشه رو بست و دوباره بازش کرد .

سوروس _ من قسم میخورم کارای بدی با این نقشه انجام بدم ‌ .

نقشه که کم کم شکل میگیره با دقت چشماشو روش میچرخونه تا پیداش کنه ‌ .

کتلبورن _ بلک کوش‌؟

کتلبورن : استاد نگهداری از موجودات جادویی ) حواس همه که جمع میشه تریلانی به سوروس ملحق میشه و آخر انگشتشو روی صفحه گذاشت .

تریلانی _ ایناهاش پیدا کردم .سوروس سریع نگاه جایی می‌کنه که تریلانی نشون میداد .

تریلانی _ اوه اگه هرچه زودتر نرسیم اونجا اون بچه بیچاره از هم میپاشه.

سوروس عصبی نگاهش می‌کنه . بدجوری بخاطر حرف تریلانی حرصی شده بود .

سوروس _ منظورت چیه ؟

تریلانی _ تو طالعش میبینم پروفسور .. قراره سمتش طلسم بفرسته . سوروس لبشو‌ میگزه ، نقشه رو روی زمین ول می‌کنه و سمت برج نجوم میدوه.

سوروس _ فقط یکم دیگه تحمل کن ریگی . قول میدم از این به بعد بهت گوش بدم فقط ... یکم دیگه طاقت بیار .

از سمت دیگه ادریک دانریک زخمی رو روی پوشش داشت و فرار میکرد .هنوز خیلی دور نشده بودن و ممکن بود هر لحظه کشته بشن یا بدتر ... دستگیر بشن ‌‌.
نفس نفس میزد و به زمزمه های دانریک که بیهوش شده بود کوش میکرد .

از هر دری داشت حرف میزد ولی با کی ؟

دانریک _ دلم میخواد ببوسمت . با این حرفش شوکه شد و سریع سرشو چرخوند تا کمی بتونه صورتشو ببینه و با چشمای بستش مواجه شد ‌ .

پس داشت هنوز خواب میدید . کیو میخواست ببوسه . کی‌تو خوابش بود ؟ داشت کم کم وسط اون گیر و دار حسودی میکرد ولی نمیدونست که دان داره خواب اونو میبینه که با یه لباس خواب و موهای بهم ریخته جلوش وایساده و داره پایین پیراهنو می‌کشه پایین چون شلوارکش پاش نیست .

دیگه زیاد از حد کیوت شده بود .

کمی جلوتر جیپ تقریبا درب داغونی دید و نیشخند زد . دانریکو روی صندلی کمک راننده نشوند و کمربندشو بست ، باید از این خراب شده میزد بیرون .

سریع نشست پشت فرمون و با سیمای ماشین سعی کرد استارت بزنه ولی روشن نشد . یه بار دیگه و دوباره و دوباره تا بالاخره روشن شد .

_ خدایا شکرت . پاشو روی گاز گذاشت و با سرعت از اون منطقه دور شد .دست راستشو جلوی دانریک گرفته بود با این که کمربندشو بسته بود و بیشتر حواسش پی اون بود که حالا سرش کج‌ شده بود روی شونش .

The love of the Emerald PrinceWhere stories live. Discover now