part54:What is the name of this feeling?

74 8 7
                                    

ادیت نشده در اسرع وقت میشه ‌.

اسم این حس چیه ؟

ادریک

ارنجمو جلو بینیم گرفتم تا دود کم تری استشمام کنم . قلبم تو دهنم میزد و استرس و دلشوره داشتم . 10 دقیقه ای بود که داشتم دنبالش میگشتم ولی پیداش نمی‌کردم .

کل ساختمون 10 دقیقه پیش آوار شد رو زمین و دانریک این تو بود . داشت بابارو تعقیب میکرد و نذاشت من برم . گفت حس بدی داره و خودش می‌ره به هر حال که من نباید اونجا می‌بودم .

بعد سرفه ای بازم شروع میکنم به صدا زدنش .ولی کسی جواب نداد . یکم که جلوتر رفتم یهو صدای شلیک گلوله بلند شد از بیرون . سریع چرخیدم و عقبو نگاه کردم .

نمیتونست زیر این آوار مونده باشه مگه نه ؟ دو‌دل نگاه سنگای ریخته شده کردم و آخر دلمو زدم به دریا . من حسش میکردم اون نمرده ‌.

دویدم بیرون و دورو اطرافمو نگاه کردم اول سمت راست و بعدم چپ . خاکِ بلند شده بخاطر فرو ریختن خونه هنوزم تو هوا پخش بود و دیدو ضعیف میکرد .
نفس عمیقی کشیدم تا بتونم بلند تر از حد معمول اسمشو داد بزنم ولی دست راستم گرفته شد و کشیده شدم به سمت چپ .

با چشمای گرد شده نگاهش کردم که چه جوری سر تا پا با خاک پوشیده شده بود .

+ دد.... دان . برگشت و نگاهم کرد .

_ بدو اد وقت نداریم . صدای تیر اندازی میومد از دور ولی یهو خیلی نزدیک شد و درست کنار پامون زمین میخورد .سرمو دزدیدم و از شوک خارج شدم .

سرعتمو زیاد تر کردم و حالا هم پای دان میدویدم .

+ نشد این فاکر یه بار درست زندگی کنه ‌. از جلومون سایه ماسینیون دیدم واسه همین خیلی سریع واکنش نشون دادم و پیچیدم سمت چپ که بین دیوار دوتا انبار قرار گرفتم و دانم جلوم .

فاصله خیلی کمی با هم داشتیم و هر دو نفس نفس میزدیم . نگاه اون به بیرون بود و نگاه من به اون که کنار ابروش رد خون بود و تا پایین گلوش کشیده شده بود .

3 تا ماشین با سرعت از کنارمون رد شدن ، نگاه سیب گلوش کردم که بالا و پایین میشد .

+ استرس داری ؟

_ آره ، نه چی ؟ نگاهشو به من داد .

+ استرس داری که نکنه نتونی بگیریش . اخم کرد و دوباره سمت چپش که میشد راست منو نگاه کرد .

_ فکر کنم دیگه نیستن . خواست کنار بکشه که یقشو گرفتم نگهش داشتم که  با این کارم عصبی نگاهم کرد ‌.

_ ادریک جفتک ننداز باید بگیرمش . نگاه لباش کردم که اونام خونی بودن‌‌. نمی‌دونم چرا ولی نمی‌خواستم بره دنبالش ‌.

+ عموته .

_ به درک باید بگیرمش .

+ بابامه.

The love of the Emerald PrinceWhere stories live. Discover now