پس پارتنر خوش شانسی داری .
گیو می اِ استار🥹
هری
خوابش برده بود ولی صورتش کمی جمع شده بود . ینی مشکل قلبی داشت ؟اگه آنقدر کله شق نبود میتونستم به ادوارد معرفیش کنم ولی ... اون به ماگلا اعتماد که چه عرض کنم اصلا اعتقادی نداشت .
باز نگاه صورتش میکنم که بخاطر برخورد موهاش قرمز شده بود و رد افتاده بود .
+ شبیه لوپین شدی دراکو .حرفش که شد یاد تدی افتادم .از کی بود ندیده بودم . دلم براش تنگ شده بود و میخواستم که زودتر ببینمش . باید برای ریموس یه نامه مینوشتم که دفعه بعد بیان هاگزمید تا ....
با اخم کردن و ناله ریز دراکو از فکر و خیال در اومدم و روش خم شدم .
+ دراکو ... چی شده ؟ تکونش دادم ولی اون داشت تو تب میسوخت . دست پاچه دور خودم گشتم و آخر کاسه بزرگ چینی که توش پر آب بودو پیدا کردم .
برداشتمش و کنار تخت گذاشتم یه دستمال سفیدم برداشتم و بعد خیس کردن و چلوندنش روی پیشونیش گذاشتم که به خودش لرزید و ناله دیگه ای کرد .
با دستمال خیس دیگه ای روی گونه و گردنش میکشیدم .
_ مادر ....
دستم برای لحظه ای از کار وایساد .
_ نه مادر من ... نمیخوام .....من ..... هر... قبل کامل شدن جملش در وحشیانه باز شد و تئودور با سر داخل شد .
+ هوشششششش .... را به حیوانات میگویند و تو ... نه داداش تو یکی به شخصه پست تر از آنی .قرمز شده سمتم حجوم آورد که بلند شدم .
+ آ آ وایسا سر جات تا کراشتو بیدار نکردم . چشمای کورتو باز کن نگاه کن حال و روزشو .نگاهش و به دراکو داد و کمی فاصله گرفت .
پس پر بیراه نگفته بودم روش کراش داشت .همین که ردش نکرد خودش مدرک بود .
_ زر مفت زدنو تموم کن .پوزخند میزنم و از بالا بهش نگاه میکنم .
+ راستشو بگو چند بار دچار فروپاشی روانی شدی وقتی تو بغلم بود ؟ لبشو گزید و سمتم قدمی برداشت ولی با تکون خوردن دراکو وایساد و سریع نگاهش کرد .
پوزخندمو بیشتر میکنم و سر تا پا نگاهش میکنم .
_ حیف نمیشه گفت درو تخته خوب با هم جورید .
_ دهنتو میبندی با خودم بیام ببندمش .
+ اووو چه خشن ... میخوام ببینم بعدش میتونی جواب دراکو رو بدی یا نه .
_ اسمشو به زبون کثیفت نیار عوضی .چرا باید بخاطرت ناراحت بشه ؟ تو هیچ ارزشی براش نداری .
دستامو تو جیبام بردم و با نیم نگاهی به دراکو دردمند ازش گذشتم و بهش تنه زدم .همون طور که سمت در میرفتم جوابشو دادم .
+ چون حالا جونشو مدیون منه ... اونم واسه دومین بار ... کسی نیست که ازش بگذره . تازه .. ما با هم دوستیم یادت که نرفته ؟
از اتاق خارج میشم و سمت سالن عمومی میرم .
دفعه پیش خودم خودمو انداختم وسط ماجرا و الکی گفتم که پامگیره ولی حالا فرق داشت . جلوی چشم همه نجاتش دادم و اون نمیتونست ایگنورم کنه هرچند ...
کی این چیزا براش مهم بود که این بار دومش باشه .
حتی اگه بگیره به چپش بازم یه آتو دیگه دارم که باهاش کیف کنم .
خسته و کوفته رو مبل ولو میشم و نگاه نشان شیر رو شومینه میکنم .
گودریک عزیز کجایی که دارم خواستتو برآورده میکنم . برابری و برادری بین همه گروه ها .
سالازار عزیزم حیف که خدا زودتر دکمتو زده وگرنه خودم این رفاقتو میکردم تو چش و چالت .
یاد رد های قرمز روی صورتش میفتم .اکه یکی گازش میگرفت چی ؟ یا اگه لپشو بکشیم . پس پارتنر خوش شانسی داری . شک ندارم .. لاو بایتای ...خوبی ... میشه روش ...گذاشت .
STAI LEGGENDO
The love of the Emerald Prince
Fanfiction+ تو برای من همون شیشهی شکسته بودی ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه میبينم. پس از من فرار نکن چون وجود من به وجود تو وابستست هپی اند