Body shop
Part 10
" ته با زجر داد زد "
+ خفهههه شووووو
( دستش رو محکم کوبید به آینه )
خفههههه شووو تو یه دروغگوییی فقط میخوایی بازم منو عذاب بدیییی ( با گریه و داد )
-به جون تو دروغ نمیگم باور کن راست میگم ثابت میکنم..همه ی حرفامو ثابت میکنم(گریه)
" ته روی زمین پیش شیشه خورده ها فرود اومد "
+ ثابت کن ( با صدای گرفته و خش دار )
"کوکم متقابلا نشس رو به روی ته روی زانوهاش و دستاشو گرف"
-پاشو اوپا..پاشو بریم بهت نشون بدم(گریه)
" ته دستاشو کشید "
+ تا نتونستی دروغتو ثابت کنی دست به من نزن
-باشه...باشه فقد پاشو بریم بهت ثابت کنم
" ته بلند شد
کوکم لباساشو پوشید و رف تو ماشین منتظر ته"
" ته نشست توی ماشین "
+ خب ؟
-راه بیوفت میریم عمارت بابات تا ببینی همه چی حقیقت داره
+ عمارت بابام ؟؟ اونجا سوخته
-عمارت جدیدش اقای کیم
+ کجاس؟
" کوک چماش رو بست و با اعصاب داغون ادرسو گفت
ته هم بعد از شنیدن آدرس با سرعت ماشین رو روند تا رسید به عمارت "
+ خب ؟
-پیاده شو و باهام بیا هرجا میرم
" ته پیاده شد و دنبال کوک راه افتاد
کوک از در مخفی وارد عمارت شدو اروم اروم نزدیک اتاق مخفی اونجا شد و به ته اشاره کرد تا ببینه همه چیو
بابای ته زنده بود و داشت پسرارو مجبور میکرد تا براش شیک بزنن و همشون لخت بودن و اسنپکشون میکرد"
+ این.. این جا چه خبره؟؟
-هنوزم فک میکنی دروغ میگم؟
+ اره .. گفتی دست نخورده ای
وقتی خودت خودتو انگشت میکردی میخوای باور کنم؟؟
-واقعا فک میکنی خودمو میکردم؟
"بی احساس بهش نگا میگرد"
=اون ویبراتور خاموش بودو اونم کام نبود فقد رنگ بود
اون اتاق دوربین داشت من مجبور بودم فیلم بازی کنم
+ پس اینم بهم ثابت کن که دست نخورده ای
-چجوری؟
+ اونش دیگه با خودته
YOU ARE READING
body shop
Fanfictionکوک توی بادی شاپ مثل همیشه داشت برای مشتری هاش شیک میزد و دنس میله میرفت که تهیونگ رئیس بادی شاپ توجهش به کوک جلب میشه