7💎

31 8 0
                                    

*وکیل جونگکوک زنگ زده بود


_خب؟


*دیروز آزاد شده


تهیونگ چند ثانیه مبهوت جیمینو نگاه کرد


_برام مهم نیست


جیمین پوزخند عصبی ای زد


*آره میدونم،برای همین روز بعد از اون اتفاق کشیش بودنو کنار گذاشتی،چیزی که از بچگی براش آموزش دیده بودی


_تفکراتم تغییر کردن


*اوکی،پس اونی ام که برای جونگکوک وکیل جور کرد و حبسشو از ده سال رسوند به چهار سال تو نبودی



_بابتش عذاب وجدان داشتم


*پیگیریات چی؟اگه خودم خبرشو بهت نمیدادم خودت زنگ میزدی به وکیلش


_به پرو پام نپیچ جیمین،میخوای چی بشنوی؟دقیقا فکر میکنی چی پشت کارامه؟من یه کشیش کوفتی بودم و آخرین چیزی که ممکنه بهش فکر کنم اینه که عاشق همجنسم بشم،پس بار آخرت باشه منو با جئون جونگکوک امتحان میکنی




*فکر کردم گفتی تفکراتت تغییر کرده!


_آره جیمین،فلسفه تفکر مذهبیمو سست کرده بود و وجود اون پسر تلنگر بود که کنارش بزارم،ولی بازم نه در حدی که عاشق پسر بشم



*یه جوری میگی انگار داری از یه ننگ بزرگ حرف میزنی،من دوستتم ته و من عاشق یه پسرم،انقد به نظرت نفرت انگیزه؟


_نفرت انگیز نیست،حرفمو اشتباه فهمیدی،من گفتم"من" آدمش نیستم،نگفتم هیچکس نباید اینکارو بکنه،دارم درباره چهارچوب اخلاقی خودم حرف میزنم،دارم میگم بعیده برای من پیش بیاد،اوکی؟




*باشه...اوکی














+وکیل مین


٪برات خوشحالم پسر،بالاخره تلاشامون نتیجه داد


+تا ابد مدیونتم وکیل مین،فقط یه خواسته ای داشتم



٪بگو



+میخوام کیم تهیونگو ببینم،آدرسی چیزی ازش داری؟


٪کیم تهیونگ....فقط میدونم دیگه کشیش نیست،ولی شماره دوستشو دارم،زنگ میزد پیگیری...


وکیل مین یادش اومد جیمین سپرده بود چیزی به جونگکوک نگه و حرفشو خورد



+زنگ میزد پیگیری میکرد؟دوست تهیونگ؟


٪آره خب راستش جیمین دوست منم هست،و آره،کنجکاو بود درباره وضعیتت


+آها...خب،شمارشو برام بفرست لطفا











《criminal》Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt