3💎

42 9 0
                                    

جونگکوک اونجا بود
روبروی کلیسا
و باورش نمیشد پسری که وزیر ازش حرف میزد همین کشیشی بود که یکشنبه رو اعصابش یورتمه رفته بود

لباساشو صاف کرد و خواست تتوهاش رو بپوشونه ولی پشیمون شد
میخواست دوباره تذکر بشنوه
مریض بود؟شاید

نفس عمیقی کشید و رفت تو

پشت میز بزرگ ته کلیسا چراغ مطالعه ای روشن بود و کیم تهیونگ بدون لباس های رسمی کلیسا به قدری غرق مطالعه اش بود که حتی متوجه ورود جونگکوک نشد

جونگکوک بدون اینکه نگاهشو از منظره روبروش بگیره قدم های آهسته ای به سمت تهیونگ برداشت و سعی کرد با صاف کردن صداش اونو از ورودش مطلع کنه


+اهم


تهیونگ با وقار و آرامش همیشگیش سرشو از روی کتاباش بلند کرد و نگاهشو به پسر روبروش داد



_اوه تو همون پسری هستی که یکشنبه اومده بود



+خودمم،پدر

پدر رو با پوزخند گفت که روی اعصاب تهیونگ خط انداخت و باعث شد لحن نرمش کمی خشن بشه



_چیکار داری؟اون دفعه م فکر کردم اشتباهی گذرت به کلیسا افتاده


+عادت داری از روی ظاهر قضاوت کنی؟اومدم...


چرا به اینجاش فکر نکرده بود؟به چه بهونه ای باید کنار کشیش میموند؟


+اومدم اعتراف کنم


تهیونگ با بی حوصله گی بلند شد



_حوصله پوشیدن لباسای مخصوص ندارم،میرم تو اتاقک اعتراف،وقتی آماده شدی بیا اتاقک کنارش







هر دو توی اتاقاشون بودن و جونگکوک با خودش کلنجار میرفت که الان باید به چی اعتراف کنه؟

با جرقه زدن فکری توی سرش نیشخند پر رنگی زد

یکم شیطنت که اشکالی نداشت




+خب راستش پدر...من...من گی ام،یعنی به پسر ها...



_خودم میدونم گی یعنی چی


تهیونگ با کلافگی گفت،اون پسر دردسر کامل بود


_موجود ناخلف


زیر لب غر زد



+خب...خب به نظرتون خدا منو میبخشه؟اگه با پسرا بخوابم؟



جونگکوک در واقع گی نبود و طوری تو نقش گی بودن فرو رفته بود که خودشم باورش شده بود،فقط برای اذیت کردن کشیش،به کارهای حوصله سر بر و بی دردسر عادت نداشت





_همجنسگرایی در دین ما از گناهان بزرگ شمرده میشه،و اگر بخشش خداوند برای تو مهمه باید دست از این کارها بکشی



《criminal》Donde viven las historias. Descúbrelo ahora