5💎

32 10 0
                                    

+چیکار میکنی؟ولم کن


جونگکوک در تقلا برای نفس کشیدن گفت،زود بود نشون بده زورش چقد زیاده



تهیونگ فشار دستشو کمتر کرد و با چشمهای ریز شده پرسید:

_بابام فرستادت نه؟



جونگکوک وقتی دید هیچ جواب جایگزینی نداره سرشو به آرومی به نشانه موافقت تکون داد



_پس دوباره برام بپا گذاشته...


از جونگکوک فاصله گرفت و سعی کرد با نفس های عمیق خودشو آروم کنه



+یه لحظه گوش کن،من نمیدونم مشکلت با بابات چیه،و نمیدونم چندمین نفریم که از طرف بابات میان پیشت...



_هشتمین نفری



+اوکی،هشتمین نفر،خب ببین،حرفم اینه...اون میدونه که جونت در خطره،داره با جون تو تهدید میشه پس وجود من اینجا ضروریه اوکی؟



تهیونگ نگاه بی حالشو به جونگکوک داد



_بیرونت نمیکنم،نترس



+برای من فرقی نمیکنه بیرونم کنی یا نه،شغل قبلیم کم ریسک تر بود


_شغل قبلیت چی بود؟

+دزد بودم

_جدیم

+منم همینطور















جونگکوک تو اتاقش نشسته بود و با لپتاپ کد نویسی رو تمرین میکرد


در اتاق به آرومی باز شد و تهیونگ با یه بطری شراب قرمز و دو تا لیوان وارد شد



_فکر کردم لازمه زنده بودنمو با تو جشن بگیرم،من آدم قدر نشناسی نیستم



تهیونگ مردد گفت و منتظر ریاکشن جونگکوک موند

جونگکوک با دهن باز نگاهش میکرد



_ا...اگه کار داری من میرم



جونگکوک از جاش بلند شد و دست تهیونگو گرفت و داخل کشید
در اتاقشو بست و نور اتاقو کم کرد



+بیا تو ببینم،شوکه ام کردی پسر مسیح،از تو بعید بود


تهیونگ جمله جونگکوکو بی جواب گذاشت،به اندازه کافی امروز بحث کرده بودن


جونگکوک تخت بزرگشو از وسایل خالی کرد و دو تا بالشت رو تکیه داد به دیوار خودشو روی تخت انداخت و با دست به تهیونگ اشاره کرد

تهیونگ جلو رفت و کنار جونگکوک نشست

جونگکوک نگاهشو به تهیونگ دوخت
لباس سفید آستین بلند با شلوار سفید هم جنسش


《criminal》Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon