💎13

43 8 6
                                    






_عشق واقعا چیه؟




+اگه از من میپرسی فقط یه سری کنش و واکنش شیمیایی برای بقا



_اگه برای بقا بود بین من و تو اتفاق نمیوفتاد



+چرا،من برای زنده موندن به تو نیاز دارم،تو اکسیژن منی،کی گفته بقا فقط تولید مثله؟



_بس کن،تو حرف عاشقانه زدن شکستم میدی


تهیونگ با خجالت گفت



+قرار نیست اندازه من زبون باز باشی،من طبیعی تو رو دوست دارم،برای هیچی تلاش نکن



_اونقد از خودم مطمئن هستم که اینکارو نکنم



+بله آقای خودشیفته،میدونم



_ولی به نظر من عشق کنش و واکنش شیمیایی نیست،عشق یک استراتژی ذهنیه




+خیلیم وضعیتت از من بهتر نیست،دو تا آنتی رمانتیک افتادیم به هم

جونگکوک با خنده گفت و باعث خنده تهیونگ شد




_جدی میگم،استراتژی ذهنه،شراکت خودآگاه و ناخودآگاه،یه جور بلای خودخواسته برای اینکه یک چیزی بتونه قلبمونو به تپش بندازه،قرن هاست مردم در تلاشن تظاهر کنن هیچی دست خودشون نیست و عشق جدا از اختیاره،ولی خب برای من اینطور نبود،من به اختیار خودم تو تله افتادم چون واقعا به این تپش قلب و شوق احتیاج داشتم




تهیونگ داشت توضیح میداد که جونگکوک حس کرد واقعا نمیتونه این حجم از جذابیتو بی جواب بزاره پس خودشو جلو کشید و درست تو فاصله چند سانتی متری تهیونگ ایستاد
حالا جفتشون به کانتر آشپزخونه تکیه زده بودن




+و من میتونم قلب این مرد رو به تپش بندازم؟


تهیونگ با خودش فکر کرد جونگکوک همیشه همینقدر اغواگرانه حرف میزد و اون حواسش نبود؟

تهیونگ با نفس حبس شده تو چشمای جونگکوک زل زد
دست جونگکوک جلو تر رفت و روی ماهیچه سینه تهیونگ قرار گرفت
لبخند جونگکوک پر رنگ تر شد
و نگاهش عمق بیشتری گرفت


+میتونم حسش کنم،ضربان قلبتو



_از تاثیرت روی من لذت میبری؟



+خیلی



تهیونگ نگاهشو ریز کرد و لباشو با زبون خیس کرد

نگاه جونگکوک روی لباش کشیده شد که بلافاصله به نیشخند باز میشدن..

_منم همینطور



جونگکوک منتظر نموند و لباشو محکم رو لبای تهیونگ کوبید

بوسه پر عطشی بود

《criminal》Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin