6💎

34 8 0
                                    

*بابات خوش سلیقه ای به خرج داده این دفعه

_هیسسس جیمین میشنوه

*بشنوه خب

_ازش خوشم نمیاد

*به نظر نمیاد،داری با یه لبخند عاشقانه این حرفو میزنی

تهیونگ که دیگه بحث کردن با اون موجود نفهمو جایز نمیدید بلند شد

*هی هییی ببخشید ناراحت نشو

_ناراحت نشدم،میخوام قهوه درست کنم،میخوای؟

+منم میخوام قهوه

جونگکوک در حال خشک کردن موهاش گفت

_کجا حموم کردی؟

+موهامو تو سینک شستم،چطور؟

_چرا فقط برنمیگردی خونه ت؟

+چون جونت در خطره؟

*سلام،من جیمینم،دوست تهیونگ

جونگکوک نگاهشو به اون پسر خوش قیافه و بانمک داد

+سلام،دوست داشتنی به نظر میای،بر خلاف دوستت

*آره خب،تهیونگ بد قلقه

_جیمین!تو دوست منی

+اصلا چطور با یه کشیش متعصب دوستی جیمین شی؟بهت نمیاد مذهبی باشی

*آخ آخ نپرس،روزی نیست که سر اعتقادات دعوامون نشه

+منم اگه بخوام حرف بزنم به دعوا میکشه

_خداروشکر حرف نمیزنی


تهیونگ با چرخوندن چشماش گفت و سمت قهوه ساز رفت


جونگکوک بعد خشک کردن موهاش حوله کوچیکو کنار قهوه ساز انداخت


_این حوله من نیست؟

هیچ صدایی از جونگکوک بلند نشد

تهیونگ چشماشو بست و حوله رو فشار داد

_جئون اعتقادی به حریم شخصی نداری؟

*سخت نگیر ته ته

_جونگکوک مگه با تو نیستم؟

+پوففف ببخشید،خوبه؟

_به نظر پشیمون نمیای

+نیستم،کیم تهیونگ،پشیمون نیستم،زندگیمو ول کردم اومدم دارم تو کلیسا زندگی میکنم،چرا؟برای نجات جون با ارزش تو،و حق ندارم فقط از حوله کوفتیت استفاده کنم؟


_تا اونجایی که من فهمیدم این شغلته نه؟بابتش از بابام پول میگیری


جونگکوک هیچی نگفت،حوله رو برداشت و از اتاقی که تبدیل به آشپزخونه شده بود بیرون رفت



《criminal》Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang