4💎

31 9 0
                                    

+شبا همینجا میخوابی؟


_آره،خونه م دوره

+منم میتونم بمونم؟

_هیچ کاری که به درد کلیسا بخوره بلد نیستی جئون جونگکوک،ما نه مهندس کامپیوتر نیاز داریم نه جاروکش،حتی میترسم حضورت اینجا برای مسیحیت تهدید باشه


جونگکوک تک خند بامزه ای کرد و با چشمایی که شبیه حلال ماه شده بودن به تهیونگ نگاه کرد


+جمله آخرتو تعریف در نظر میگیرم،ولی درباره کار،خب ببین من واقعا باید هر طور شده اینجا بمونم کشیش کیم


_دلیل؟


+فکر کن ازت خوشم اومده ها؟عاشقت شدم،میخوام بیخ ریشت باشم،چقد گیر میدی مرد حسابی یه جا برام جور کن دیگه،محض رضای خدای مسیح...


به نظر تهیونگ کلافگی جونگکوک دیدنی بود


_یه اتاق بهت میدم،به یک شرط...هر چی من گفتم گوش میدی،نظمو به هم نمیزنی،همه ی کارای جانبی هم از این به بعد با توعه




+اوکی،مشکلی نیست،هر چند به نظر من باید خیلیم ممنون باشی که تو این خانه ارواح تنها نیستی


_من به ارواح عادت دارم جئون ولی تو خود شیطانی،وجودت بیشتر منو میترسونه



نیشخند جونگکوک از روی رضایت بود،تهیونگ خوب شناخته بودش...











جونگکوک مشغول گرد گیری تابلو ها بود که تهیونگ و اون مرد میانسال از اتاقک های اعتراف بیرون اومدن
جونگکوک متعجب بود از مردمی که فکر میکردن حرف زدن با کشیش بار گناهاشونو کم میکنه
یه جور خفه کردن وجدان؟یا گول زدن خود؟
هر چی که بود به نظر جونگکوک مسخره میومد


از کتابخونه ی تهیونگ کتابی برداشت

"درباره معنی زندگی"

روی صندلی تهیونگ نشست و مشغول خوندن شد

مرد با تعظیم های پی در پی به تهیونگ خدافظی کرد و اونجا رو ترک کرد


_کتاب جالبیه،انتخاب خوبی بود


+آره هست،اینجا نوشته اینکه مردم آگاه باشن یک خدایی اونهارو آفریده یا آگاه نباشن تاثیری توی کیفیت زندگیشون نداره،موافقی کشیش کیم؟


_موافق نیستم،احساس تعلق به یک نیروی معنوی برتر به زندگی آرامش میده،باعث میشه حس نکنی تو دنیا رها شده و بی هدفی،آدما بهتر زندگی میکنن وقتی بدونن فقط برای لذت بردن به دنیا نیومدن بلکه ماموریت بزرگتری دارن


+شاید لازمه حس کنیم رها شدیم تا بتونیم خودمونو پیدا کنیم


_معمولا پیدا نمیکنیم،سردرگم و افسرده میشیم،اگزیستانسیال امروزی...


《criminal》Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora