2💎

35 10 0
                                    

جونگکوک با لباسهای مشکی و کلاه کپ و ساعد تتو شده تو مراسم یکشنبه شرکت کرده بود
نادر ترین اتفاق ممکن

+لعنت به این شغل که مجبورم به خاطرش زیر بار هر خفتی برم

زیر لب غر میزد و با پاش رو زمین ضرب گرفته بود

همه چیز کسل کننده پیش میرفت تا اینکه کشیش وارد سالن شد

پسری که همسن و سال خودش به نظر میومد و ظاهر جذابی داشت

+خب،خیلیم بد به نظر نمیرسه،حداقل کشیشش پیر و چروک نیست

جونگکوک گفت و شروع به خوردن تهیونگ با نگاهش کرد


تهیونگ با چرخوندن نگاهش تو سالن جمعیت رو از نظر گذروند
همیشه تعداد زیادی سیاستمدار و کله گنده تو مراسم یکشنبه شرکت میکردن
و تهیونگ مطمئن بود که فقط برای ریا این کارو میکنن

معمولا همه تو مراسم ثابت بودن ولی اینبار تهیونگ چشمش به پسر جدیدی خورده بود

پسری که ظاهرش اصلا مناسب کلیسا اومدن نبود

ترس بدی به جون تهیونگ افتاد
نکنه تروریستی چیزی بود؟

با اشاره دست راهبه ای رو نزدیک خودش فراخوند

دم گوشش گفت:

_اون پسر جدیده،بازرسی بدنیش کردین؟

=نه پدر،هیچکس بازرسیش نکرده


تهیونگ چشماشو با کلافگی بست و نفس عمیقی کشید

کم کم باید مراسمو شروع میکرد

خیالش از اون پسر راحت نبود
یک اشتباه و سهل انگاری میتونست عاقبت بدی داشته باشه
قدم های با وقارش رو به سمت جونگکوک برداشت و درست بالای سرش ایستاد


_شما جدیدین،قبلا ندیده بودمتون

جمله ش بیشتر خبری بود و جونگکوک نمیدونست چطور پاسخ بده


+بله آقا...ینی...پدر

با جواب دستپاچه ش شک تهیونگ بیشتر شد


_کسایی که جدید میان باید بازرسی بدنی بشن،چون اینجا افراد خیلی مهمی میان و ما نمیتونیم ریسک کنیم،جسارتا ازتون میخوام بلند بشین و اجازه بدین چکتون کنم

جونگکوک پوشه مدارک رو کنارش گذاشت و با نگاه گستاخی بلند شد

دستهای تهیونگ شروع به گشتن روی تن ورزیده جونگکوک کردن

با حس نکردن چیزی شبیه بمب یا اسلحه تهیونگ نفس آسوده ای کشید

نیشخندی روی لبهای کوچیک جونگکوک شکل گرفت

+از پدر یک کلیسا انتظار نمیرفت از روی ظاهر آدما قضاوت کنه

_قضاوتت نکردم،گفتم که افراد جدید...

《criminal》Donde viven las historias. Descúbrelo ahora