Marco's POV
درحالی که انگشت اشارهام رو با ریتم مرتبی روی نردههای چوبی تراس میکوبیدم آخرین پوک رو از سیگارم کشیدم و دودش رو بیرون فرستادم.
سیگار کشیدن عادت بد آرس بود و زهری که گابریل رو به بیماریهای تنفسی مبتلا کرد.
مدت زیادی از آخرین سیگاری که کشیده بودم میگذشت.
شاید سالها.
دلیل اصلی اجتناب از کشیدنش، به تنفرم از ایجاد وابستگی برمیگشت.
سیگار کشیدن در صورتی که معتادش میشدی تبدیل به یه وابستگی میشد.
و گام اول دووم آوردن در این دنیا کشتن وابستگیها بود.
ته سیگارم رو دور انداختم، گوشیم رو روی گوشم گذاشتم و منتظر موندم تا آرس جواب بده.
آسمون ارغوانی رنگ حاکی از این بود که چیزی تا روشن شدن هوا نمونده، اما من میدونستم آرس بیداره.
من تنها کسی نبودم که توی این خانواده مشکل بیخوابی داشت.
بعد از خوردن بوق چهارم، صدای آرس توی گوشم پیچید. " هی داداش، تو همونی نیستی که تماسهام رو رد میکردی؟ دارم خواب میبینم یا واقعا الان خودت زنگ زدی؟"
خرخر کردم. " من تماسهاتو وقتی رد کردم که شروع کردی الکی بهم زنگ بزنی اونم وقتی هیچ مسئلهی جالبی درکار نبود."
" مردم به برادرشون زنگ میزنن وقتی کسی به قتل نرسیده، جایی اتیش نگرفته و قطعا هیچ برنامه شکنجهای درکار نیست. بهش میگن رابطهی سالم خانوادگی."
" آه خفه شو، من هیچ علاقهای به شنیدن دربارهی روسپیهای مکزیکی یا غذاهای تخمی دانشگاه ندارم."
" اولا اونا مکزیکی نبودن و دوما دفعهی بعدی که ایگنورم کنی برمیگردم وگاس تا به کونت لگد بزنم."
" تو نمیتونی به کون کاپوت لگد بزنی."
" به عنوان برادرت میتونم. نونا ازم حمایت میکنه، میدونی که من رومانوی موردعلاقهاشم."
پوزخند زدم. " حالا هرچی، برای این زنگ نزدم."
" البته که یه بگایی درکار هست."
" کاری که بهت گفتم رو انجام دادی؟"
" هوم دارم روش کار میکنم."
بهش اخطار دادم. " آرس، این مسئله برای کوزا نوسترا اهمیت بالایی داره. میدونی که به کس دیگهای اعتماد ندارم، اون مسئله ما رو توی کانزاس آسیب پذیر میکنه. زودتر حلش کن و بعدش میتونی به مقامت به عنوان کنسیلیره برگردی خونه."
" دیگه چیزی نمونده تا بهش برسم. گفتم که، اون حرومزادهها مُرده بدون."
" وقتی دستم بهشون برسه مردن بهترین چیزیه که میتونن آرزوش رو داشته باشن."
YOU ARE READING
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1)
Romanceعشق مثل لیسیدن عسل از لبهی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زنها مهربان نیست. امید تنها چ...