روز بعد...
جونگکوک و در کنار تهیونگ وارد خونه شد و نگاهی به مادر و پدر تهیونگ کرد بعد از سلام کردن روی مبل نشست.
پدر و مادر تهیونگ رو به روش نشسته بودن و خود امگا کنارش نشسته بود!باید مثل یک جفت باهم رفتار میکردن و تهیونگ باید جونگکوک و معرفی میکرد...
•••
بعد از راضی کردن پدر مادر تهیونگ برای ازدواج و جفت شدن جونگکوک به کارگر هاش گفته بود تمامی وسایل خونه و بسته بندی کنن و به ادرس اون خونه ای که براشون گرفته بود ببرن و بچینن!امگا قبلا گفته بود که کمر و زانوی پدر و مادرش مشکل داره برای همین جونگکوک تمامی کار ها و به کارگر هاش سپرده بود.
تهیونگ از شیشه ماشین نگاهی به گل خونه اش کرد و سعی کرد بغضش و پنهان کنه...امروز قرار بود جونگکوک تهیونگ و به عنوان جفتش به خانواده اش معرفی کنه و بعد خانواده ها و با هم اشنا کنن...
جونگکوک میدونست الان توی خونه ی پدرش غوغاس!چون گفته بود جفتش امگاس!
•••
خانم جئون خوشحال از جفت شدن پسر تهتغاریش روی مبل نشسته بود منتظر اومدن پسرش بود و به حرف های جفتش اهمیتی نمیداد.
:یعنی چی که امگا؟امکان نداره ما نسل به نسل همه الفا بودیم جفتامون هم همین طور!
جانگمی که کنار مادرش نشسته بود دستش و روی شکمش بالا و پایین کرد.
:من حس خوبی نسبت به این موضوع دارم...این چند سال اخیر امگاها درصد کمی از جامعه ان..چه خوب که یکیشون میتونه جفت برادرم باشه!
بینا سری تکون داد.
:اره منم موافقم!جنسیت ثانویه اونقدری توی روابط تاثیری نداره!
جونگ این هم لباسش و مرتب کرد.
:تازه پدر الان باید خوشحال باشی که جونگکوک تصمیم گرفته باهاش ازدواج کنه!احتمالا چند سال بعدم برات نوه میاره...
پیر مرد با شنیدن حرف های پسر بزرگش انگار که خیالش راحت شده بود نفس اسوده ای کشید.
:دیر نکردن؟
هیمچان گفت و عینکش و بالا داد و درست همون موقع بود که صدای زنگ در بلند شد!
تمامی الفا ها هول کردن و اماده رو به رویی با امگا نبودن!مثل اینکه همه اون حرفا و برای اروم کردن خودشون میزدن و در نهایت همگی استرس داشتن!
اما وقتی جونگکوک با پسر موطلایی وارد خونه همگی مات و مبهوت به امگا خیره بودن!
•••
سر میز شام جونگکوک برای تهیونگ غذا میریخت و تهیونگ هم بعد از کلی تشکر از همگی شروع کرده بود به غذا خوردن!
YOU ARE READING
Strawberry farm||Kookv
FanfictionStrawberry farm🍓 مزرعه توت فرنگی اگه خودت قبول کنی با شخصی که علاقه ای بهش نداری ازدواج کنی...اجباری محصوب میشه؟ تهیونگ پسر کشاورزی که توی مزرعه توت فرنگی کار میکنه و یک روز صبح یه مرد عجیب و غریب میاد و تمامی زمین های توی روستاشون و میخره! رئیس شر...