Part 4

940 192 73
                                    

تهیونگ و جونگکوک کنار هم نشسته بودن و تهیونگ هر چند دقیقه فرم نشستنش و تغییر میداد و با دستش رون الفا مثلا نامحسوس میفشرد و لبهاش و روی هم فشار میداد.

هر وقت اینجوری تکون میخورد جونگکوک شوکه میشد و زن الفا نیشخندی میزد!اینجور که معلوم بود پسرش کارش و بلد بود!

تهیونگ با دیدن نگاهای مرموز مادرش کمی مضطرب شد که با شنیدن صدای مادر جونگکوک نگاهش و به اون داد.

:جونگکوک پسرم میشه سرویس بهداشتی و به من نشون بدی؟

جونگکوک بلند شد و همراه با مادرش رفت که همین باعث شد مادر خودش سمتش خم بشه!

:تهیونگ پسرم خوبی؟شب گذشته..خیلی مشغول بودین نه؟درد که نداری ها؟

تهیونگ کمی قرمز شد و سرش و به دوطرف تکون داد.

+نه مامان...درد ندارم...فقط وقتی میشینم...میدونی..جونگکوک خیلی هوامو داره..الفای خیلی خوبیه...دیشب اینقدر ملاحظه کرد که گفت فردا مارک میکنمت...گفت اونجوری خیلی بیحال و خسته میشم...صبحم برام کلی صبحونه درست کرد و مراقبم بود!

قیافه جدی زن به با لبی خندون رنگی به خودشون گرفت و موهای پسرش و نوازش کرد و لپ پسرش و کشید.

:خیلی خب..خوشحالم با هم خوبین!دیشب یک لحظه ام خوابم نبرد...اولین شبی بود که پیشمون نبودی...حالا خیالم یکم جمع تر شد.من دیگه برم..با پدرت میریم پارک..خانواده هوانگ هم خونشون نزدیک خونه ی ماست هفته پیش که دیدمش گفت هر روز صبح میرن پارک تا پیاده روی کنن.اینجوری برای منم بهتره!توام مراقب خودت باش!

تهیونگ سری تکون داد و لبخندی زد.

+خوشبگذره...اما زیاد خسته نکنین خودتونو...میدونین که هفته دیگه باید بریم بیمارستان.

زن سری تکون داد.

:میدونم عزیزم!ذهنت و درگیرش نکن..عمل سختی نیست بعدشم فراموش کردی؟من پدرت و دارم!

•••

جونگکوک به در بسته اشاره کرد.

_مامان این دستشو...

:پسر فکر کردی خودم نمیتونم دستشویی و پیدا کنم؟اون بهوونه بود!

جونگکوک اخمی کرد.

_بهونه چرا؟

زن موهای رنگ شده اش و پشت گوشش فرستاد و ابروش و بالا انداخت.

:بگو ببینم چرا جفتت و مارک نکردی؟

جونگکوک با به یاد اوردن حرف تهیونگ سعی کرد کاملا طبیعی برخورد کنه!

_راستش دیشب یکمی از خود بیخود شدیم..میدونی..شاید امروز مارکش کردم...

زن سری تکون داد.

:خوبه خوبه..وقتی همو مارک کردین عالی میشه...پسرم بهتره مراقب باشی!اون امگاس و خیلییی خیلی نادره...انسان های کثیف هم زیادن..الفای خوبی باش و از جفتت مراقبت کن!

Strawberry farm||KookvWhere stories live. Discover now