Part 8

815 181 44
                                    

وقتی دید حدودا یک ربع از رفتن امگا گذشته نگران شد و از جاش بلند شد تا دنبالش بگرده...

امگای دردسر ساز!

سمت میز بار رفت و با دیدن امگا که سرش و روی میز گذاشته و چتری های عرق کرده اش به پیشونیش چسبیدن اهی کشید و نگاهی به لیوان کنار دست امگا کرد.

لیوان و برداشت و سمت بینیش برد و اول بوش کرد و بعد جرعه ای ازش نوشید.

امگا ودکا خورده بود؟

چشمی چرخوند و نگاهی به منوی قیمت کرد و بعد از حساب کردن پولش سعی کرد امگا و بیدار کنه اما موفق نشد!

امگا بلند کرد و با پیچیده شدن دستاش دور گردنش ابرویی بالا انداخت.

شاید اینجوری راحتتر بود!

دستاش و زیر رون امگا برد و نفس عمیقی کشید و سعی کرد نامجون یا جین و پیدا کنه تا بهشون خبر بده برمیگرده هتل!

•••

به سختی در اتاق و باز کرد و بعد از ورودش به اتاق دراتاق و با پاش بست و سمت تخت رفت!

با حس گرما متوجه شد نوشیدنی هایی که خورده تازه دارن اثر میکنن!

سمت تخت رفت و امگا و روش خوابوند و زمانی که خواست از روی تخت بلند شه دستای امگا دور گردنش سفت تر شد!

+تو؟تو جویونی؟

کش دار گفت و صورت الفا و نزدیک به صورت خودش نگه داشت!

_جویون کدوم خریه؟

تهیونگ لبخندی زد که باعث شد چشماش بسته بشه!

+جویون تویی!

(منظورش جئونه)

_خیلی خب باشه....دستات و ول کن!

الفا گفت و نفس عمیقی کشید!

+اگه ولت کنم خراب میکنی!

با حرف امگا اخمی کرد!باز امگا داشت هزیون میگفت؟

_چیو خراب میکنم؟

امگا که انگار بغض کرده بود جواب داد:

+خونمو...توت فرنگیامو!

الفا چند ثانیه چشماش و بست و دوباره نفس عمیقی کشید.

_اگه به حرفام گوش بدی خراب نمیکنم!

با این حرف امگا دستاش و از دور گردن الفا باز کرد و بهش خیره موند تا ببینه چیکار میکنه!

جونگکوک چراغ و خاموش کرد و سمت تخت برگشت و روی سمت خودش درازکشید و با چسبیدن امگا بهش اهی کشید!

_تاحالا الکل نخوردی؟

با نشنیدن صدای امگا ابروش و بالا داد.

_خوابیدی؟

با قرار گرفتن لبای امگا روی لبش از تعجب چشماش نزدیک بود بزنن بیرون!

Strawberry farm||KookvWhere stories live. Discover now