Part 13

935 196 157
                                    

هفته بعد...

تهیونگ نفس عمیقی کشید و به ماشین هایی که مشغول خراب کردن گلخونه اش بودن خیره شد...

جونگکوک میخواست عذابش بده؟

کاغذ های توی دستش و فشرد و چند بار پشت سر هم پلک زد تا مانع از ریختن اشکاش بشه.

با دیدن الفا که با لبخند سمتش میومد اخمی کرد.

_اینو ببین نظرت با...

تهیونگ مانع از این شد تا ادامه حرفش و بزنه!

+دلت خنک شد؟منو اوردی اینجا تا اینو بهم نشون بدی؟

جونگکوک اخمی کرد!

_چی؟داری درمورد چی حرف میزنی؟

تهیونگ تکخندی زد!

+هه..تو جایی و که بیشتر از همه عاشقش بودم و خراب کردی!اونم جلوی چشم خودم!اصرارت برای همین بود؟که بیام و با چشمای خودم خراب شدنش و ببینم؟

نفس عمیقی کشید!

+بگو ببینم اقای جئون تو اصلا وجدان داری؟یا اونم مثل گرگ احمقت به مشکل خورده؟

جونگکوک نگاهی به دور و بر کرد و نفس عمیقی کشید و کاغذ توی دستش و مچاله کرد!از چیزی که میخواست بگه مطمئن نبود و حسابی ناراحت بود!حتی گرگش هم احساس دلشکستگی داشت!

_تمامی زمین های اینجا مال منه!توام برای من کار میکنی!حد خودت و بدون...

تهیونگ با دیدن چشم های سرخ الفا نفس عمیقی کشید و بینیش و بالا کشید و با استین کتش اشک روی گونه اش و پاک کرد.

+درموردت اشتباه فکر میکردم جونگکوک...

بدون توجه به افردای که دور تا دورشون ایستاده بودن سمت خانم نانگ رفت و بعد از تحویل دادن کاغذ هایی که پر کرده بود سمت ماشین رفت و سوارش شد!

جونگکوک اهی کشید و نگاهی به دور و برش کرد و با دیدن تمامی کارگر ها دورش و شنیدن صدای پچ پچشون دندوناش و روی هم فشرد!

:اون جفت رئیسه؟

:همون امگا خراب کاره؟برای همون اخراج نشده!

_برگردین سرکارتوننن!!

با فریاد الفای خالص همگی ازش فاصله گرفتن و به کاری مشغول شدن!

کاغذ مچاله شده ی توی دستش و به گوشه پرتاب کرد و سمت ماشین رفت...گند زده بود!لعنت به غرور مزخرفش...جلوی اون امگا کم میاورد!

خانم نانگ کاغذ مچاله شده و برداشت و بازش کرد و وقتی متوجه شد چه چیزی داخل اون کاغذ بود چشماش درشت شد!

•••

تهیونگ روی مبل دراز کشیده بود و به سریالی که پخش میشد خیره بود و با شنیدن صدای زنگ موبایل جونگکوک ابرویی بالا انداخت و گوش هاش و تیز کرد.

Strawberry farm||KookvWhere stories live. Discover now