هفته بعد...
تهیونگ نفس عمیقی کشید و به ماشین هایی که مشغول خراب کردن گلخونه اش بودن خیره شد...
جونگکوک میخواست عذابش بده؟
کاغذ های توی دستش و فشرد و چند بار پشت سر هم پلک زد تا مانع از ریختن اشکاش بشه.
با دیدن الفا که با لبخند سمتش میومد اخمی کرد.
_اینو ببین نظرت با...
تهیونگ مانع از این شد تا ادامه حرفش و بزنه!
+دلت خنک شد؟منو اوردی اینجا تا اینو بهم نشون بدی؟
جونگکوک اخمی کرد!
_چی؟داری درمورد چی حرف میزنی؟
تهیونگ تکخندی زد!
+هه..تو جایی و که بیشتر از همه عاشقش بودم و خراب کردی!اونم جلوی چشم خودم!اصرارت برای همین بود؟که بیام و با چشمای خودم خراب شدنش و ببینم؟
نفس عمیقی کشید!
+بگو ببینم اقای جئون تو اصلا وجدان داری؟یا اونم مثل گرگ احمقت به مشکل خورده؟
جونگکوک نگاهی به دور و بر کرد و نفس عمیقی کشید و کاغذ توی دستش و مچاله کرد!از چیزی که میخواست بگه مطمئن نبود و حسابی ناراحت بود!حتی گرگش هم احساس دلشکستگی داشت!
_تمامی زمین های اینجا مال منه!توام برای من کار میکنی!حد خودت و بدون...
تهیونگ با دیدن چشم های سرخ الفا نفس عمیقی کشید و بینیش و بالا کشید و با استین کتش اشک روی گونه اش و پاک کرد.
+درموردت اشتباه فکر میکردم جونگکوک...
بدون توجه به افردای که دور تا دورشون ایستاده بودن سمت خانم نانگ رفت و بعد از تحویل دادن کاغذ هایی که پر کرده بود سمت ماشین رفت و سوارش شد!
جونگکوک اهی کشید و نگاهی به دور و برش کرد و با دیدن تمامی کارگر ها دورش و شنیدن صدای پچ پچشون دندوناش و روی هم فشرد!
:اون جفت رئیسه؟
:همون امگا خراب کاره؟برای همون اخراج نشده!
_برگردین سرکارتوننن!!
با فریاد الفای خالص همگی ازش فاصله گرفتن و به کاری مشغول شدن!
کاغذ مچاله شده ی توی دستش و به گوشه پرتاب کرد و سمت ماشین رفت...گند زده بود!لعنت به غرور مزخرفش...جلوی اون امگا کم میاورد!
خانم نانگ کاغذ مچاله شده و برداشت و بازش کرد و وقتی متوجه شد چه چیزی داخل اون کاغذ بود چشماش درشت شد!
•••
تهیونگ روی مبل دراز کشیده بود و به سریالی که پخش میشد خیره بود و با شنیدن صدای زنگ موبایل جونگکوک ابرویی بالا انداخت و گوش هاش و تیز کرد.
YOU ARE READING
Strawberry farm||Kookv
FanfictionStrawberry farm🍓 مزرعه توت فرنگی اگه خودت قبول کنی با شخصی که علاقه ای بهش نداری ازدواج کنی...اجباری محصوب میشه؟ تهیونگ پسر کشاورزی که توی مزرعه توت فرنگی کار میکنه و یک روز صبح یه مرد عجیب و غریب میاد و تمامی زمین های توی روستاشون و میخره! رئیس شر...