الفا با دستش گونه امگا و لمس کرد و در اخر دستش و به چونه اش رسوندو سرش و بالا اورد و بوسه اشون و از سر گرفت!تهیونگ چشماش و بست و سعی کرد افکار مسخره ای که مدام توی سرش میچرخیدن و نادیده بگیره و روی بوسه تمرکز کنه اما چطور؟
خیلی گیج شده بود در مورد رابطه اش با جونگکوک...
با حس گرما به لباس الفا چنگ زد و عقب کشید!
+وای... نه!
•••
بخاطر دارویی که ماه گذشته جونگکوک بهش تزریق کرده بود فرمون هاش بی ثبات شده بودن و برای همین نزدیک به هیتش حال خوبی نداشت و حالا...
حالا مشغول ناله کردن زیر الفاش بود؟
تهیونگ سرش و داخل بالشت فرو کرد و با دندوناش به جون بالشت افتاد و پتو و داخل مشتش میفشرد!
جونگکوک لیسی به لباش زد و از شدت لذتی که داشت میبرد سرش و به عقب پرتاب کرد.
_فاک...داخلت...داغه...الان ذوبم میکنی!
جونگکوک وقتی حرفی از امگاش نشنید دستش و سمت پهلو های امگا برد و بلندش کرد!
+اهههه...هاع..
تهیونگ خودش و داخل اغوش الفا رها کرد و سرش و روی سرشونه الفا گذاشت...
جونگکوک ضربه های عمیقی داخل امگا میزد و به صدای ناله های تهیونگ درست کنار گوشش ،گوش میداد.
تهیونگ دستش و بالا اورد و گونه الفا و لمس کرد و صورتش و سمت خودش چرخوند و از ببین چشماش چهره الفاش و زیر نظر گرفت.موهای خیس از عرقش،اخم جذاب روی پیشونیش و لبهای باریکش بین دندوناش....
بینیش و به گردن الفا چسبوند و نفس عمیقی کشید!
باید خودش و کنترل میکرد
+ا...عا...اروم!د..داخلم نریزش!
با حس محکم تر شدن ضربهای الفا گفت و درست همون لحظه حس خالی شدن باعث ناله اش شد!
_فاک!بیکار نشین و یه کاری بکن!
با شنیدن صدای الفا چشماش و باز کرد و با دیدن عضو الفا بین پاهاش نفس عمیقی کشید و دستش و به عضو هردوشون رسوند و شروع کرد به بالا و پایین کردن دستش!
عضو هردو خیس بود و عامل جفتش تهیونگ بود!مدام داشت از پشت خیس و خیس تر میشد!امگاش به یک سکس معمولی راضی نمیشد!
جونگکوک وقتی دید امگا تقریبا از پس یک جق زدن معمولی هم برنمیاد نفس عمیقی کشید و امگا و سمت خودش برگردوند و نگاهی به چهره خیس از عرق و گونه های گر گرفتش کرد...
_داری دیوونه ام میکنی....
اینبار امگا بود که نیشخندی زد!
+مثل همیشه!
YOU ARE READING
Strawberry farm||Kookv
FanfictionStrawberry farm🍓 مزرعه توت فرنگی اگه خودت قبول کنی با شخصی که علاقه ای بهش نداری ازدواج کنی...اجباری محصوب میشه؟ تهیونگ پسر کشاورزی که توی مزرعه توت فرنگی کار میکنه و یک روز صبح یه مرد عجیب و غریب میاد و تمامی زمین های توی روستاشون و میخره! رئیس شر...