●Chapter 13●

71 9 11
                                    

به پیامی که بهش داده بودن نگاه میکرد.
شیفت های هفته ی اینده رو براش ارسال کرده بودن و به طرز عجیبی ساعت شیفت شبش کم شده بود.
به همکارش که کنارش ایستاده بود و قهوه میخورد نگاه کرد:شیفتای تورو هم فرستادن؟

وونسیک از همکار های قدیمس چانگبین بود و بیشتر شیفت هاشون رو باهم انجام میدادن، مرد خیلی شجاعی بود ولی چانگبین مطمئن بود یه روز بخاطر حواس‌پرتی هاش کار دست خودش میده‌.
_اره، تعداد ساعت های شیفتم رو کم کردن.

چانگبین هومی گفت و از چند نفر دیگه درباره ساعت کاری هاشون پرسید.
ساعت کاری های چانگبین جوری چیده شده بود که فقط باید چند بار بازرسی صبح انجام میداد.

پشت میزش نشست و سرش رو خاروند:واقعا عجیبه.

وونسیک گفت:اره ولی دستور از مرکزه. علتش هم گفتن بخاطر کمبود بوجه برای بنزین ماشین های پلیسه.

چانگبین پوزخند زد:از کی تاحالا شعبه ی ما کمبود بوجه داشته؟

با گذر سریع فکری از ذهنش پوزخندش جمع شد و از جاش بلند شد. این موضوع حتما یه علت خیلی مهمی داشته و چانگبین مطمئن بود یه اتفاقی قراره بیوفته که ساعت کاری پلیس هارو کم کردن.
به ساعت نگاه کرد، ساعت کاریش تموم شده بود پس سریع بدون خداحافظی و عوض کردن فرم پلیسش از ساختمون بیرون اومد و سوار ماشینش شد.
اولین چیزی که وقتی سوار ماشین شد متوجه شد بوی عطر فلیکس بود. فلیکس صبح ماشین رو گرفته بود تا خرید کنه و چانگبین با شناختی که از دوست پسرش داشت میدونست با پرفیومش خودش رو دوش گرفته بود.
ماشین رو روشن کرد و سمت خونشون راه افتاد و طبق عادت از مسیر طولانی تر  پیچیده تری رفت تا اگه کسی تعقیبش میکنه متوجه بشه.
بعد اطمینان از امن بودن اوضاع به خونه رفت و کیتن با پارس کردن و دوییدن سمتش ازش استقبال کرد.
چانگبین سر دوبرمن رو ناز کرد و براش چوبی که روی زمین بود رو پرت کرد تا کیتن دنبال چوب بره و چانگیین بتونه از این فرصت استفاده کنه و وارد خونه بشه‌.
فلیکس با شنیدن صدای کیتن متوجه اومدن چانگبین شده بود برای همین دم در رفت و ازش استقبال کرد.
چانگبین بهش سلام کرد و بوسیدش:همه چیز مرتبه؟

فلیکس سر تکون داد:"برامون تارت درست کردم، تا بری دوش بگیری قهوه هم اماده میشه"

چانگبین یک بار دیگه دوست پسرش رو بوس کرد و سمت اتاقشون رفت.
اتاقشون خیلی بهم ریخته بود ولی چانگبین قرار نبود غر بزنه چون میدونست رسیدگی به خونه به اون بزرگی برای فلیکس سخت هست و خودش هم یاید به فلیکس کمک کنه.
قبل اینکه به حموم بره اتاق رو کمی مرتب کرد و لباس های بعد حموم خودش رو اماده کرد.
زیر دوش ایستاده بود و توی فکر رفته بود، از مینهو خبری نداشت و توی هفته ی اینده هم با این ساعت های کاری کمی که داشت امکان نداشت بتونه پیگیر حال مینهو بشه، همه ی این ها به کنار، مطمئن بود که یه اتفاقی قراره بیوفته که دولت نیاز داشت امنیت منطقه پایین باشه.

Empire Of Lies Where stories live. Discover now