———————————————————————
{Author's POV}:
افراد در عجله بودن. محموله دیرتر از موعد در حال بارگیری بود و ترس از سرپرست بیرحمشون باعث به وجود اومدن اشتباهات ریز و درشت وسط کار میشد.
"کودنا عجله کنید!"
کرکره فلزی انبار همزمان با خاموش شدن برقها بالا داده شد.
"کدوم حرومی برقها رو خاموش کرد"
زیر نور ماه کامل، سه مرد پا به داخل انبار گذاشتن. در حالی که تو دست دو نفر چوب و اسلحه و دست دیگری عاری از هر گونه ابزار جنگی بود.
"هی موریس، برو ببین کیه"
بتا به دستور گوش داد و جلو رفت. رو به روی فرد وسط ایستاده بود و تا قصد لمس ماسک و کلاه مرد رو داشت، زیر کتکهای مرد بیجون شد و دستیار بغل دستش با چوب گردن مرد رو شکست.
مشخصاً قصد راه انداختن کشتار دسته جمعی نداشتن، صوفیه خیلی وقت بود تبهکار خونخالصشو از دست داده و فراموش کرده بود. اما موریس همون کثافتی بود که خنجر تو بازوی برادر کوچکترش فرو کرده بود.
مدت زیادی نگذشته بود که دونه به دونه آلفاها و بتاها که افراد گروه رو تشکیل میدادن، به قصد پیروزی جلو اومده و با دست و پایی شکسته روی زمین میفتادن.
خبر نداشتن که فرد رو به روشون در چه وضعیتی به سر میبرد. به قطع که اگه خشم واقعی خونخالصو میدیدن، حتی جرأت تکون خوردن از سر جاشون رو هم نداشتن. اما یه چیز قابل تشخیص بود، تک تک افرادی که دستشون به خون کیم یونجون آلوده شده بود، به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسیده بودن.
مرد وسط که خشمگینتر از بقیه بنظر میومد به سمت سرپرست گروهک حرکت کرد. مرد آلفا عقب عقب رفت و به میز بزرگی که بستههای مواد روش در حال بستهبندی بودن برخورد کرد."تو.. تو، کی هستی!"
مرد مشتی از فرد مقابلش خورد. به سرعت سرش روی میز مواد جا گرفت و تا مرز بیهوشی مشتهای خونخالص رو روی تک تک اجزای صورتش حس کرد. انقدر که میتونست قسم بخوره حتی استخوانهاش هم پودر شدن. این حجم از قدرت عادی نبود. به هیچ وجه نبود!
در نهایت نزدیک شکستن گردنش بود که به سمت دیگه انبار پرتاب شد و جلوی چشماش، مایعی روی همه مواد خالی شد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
The Braveheart - شجاعْدل (omegaverse, VK)
Фанфик240714 • The Braveheart ⧽030424 [شُجاعْدِلْ] •ژانر↵ امگاورس، پارانرمال، مافیا، انگست، رومنس. •نویسنده↵ Parmin •کاپل اصلی↵ ویکوک •کاپل فرعی↵ Secret •در یک کلام: [قصه عشق ویلیام و کایان] •بخشی از داستان: "این اصالت ما بود، که ازش فرار کردیم تا برا...