جونگکوک بلافاصله بعداز اینکه وارد خونه شد رفت پیش نامجون
چون الفا بهش پیام داده بود که میخواد باهاش حرف بزنه
در اتاق رو زد و منتظر شد تا اجازه ورود بهش بده_بیا تو عزیزم
+سلام هیونگ
_سلام
با نگاه سرزنشگری به جونگکوک زل زد و از روی صندلی بلند شد و رفت رو به روش وایساد
جونگکوک با نزدیک شدن نامجون بهش سریع سرش رو انداخت پایین._ تو چشمای من نگاه کن جونگکوک
با بالا آوردن سرش نامجون دستش رو داخل موهاش برد و محکم از پشت کشیدش که باعث شد ناله جونگکوک دربیاد
_میدونی چیه کوکی
بعضی وقتا به این فکر میکنم که آیا باید مثل بقیه لوپوس آلفا ها باهاتون رفتار کنم یا نهجونگکوک همینطور که موهاش کشیده میشد آب دهنش رو قورت داد. البته که اون از نامجون میترسید
_بعدش به خودم گفتم که من شما رو خیلی دوست دارم و نمیخوام بهتون آسیب بزنم ولی امروز خیلی با من بد حرف زدی قبول داری؟
+ب..بله هیونگ
_ خوبه
سرش رو ول کرد و همینطور که روی موهای کشیده شده اش بوسه ای میذاشت ادامه داد
" امروز رو بهت آسون میگیرم عزیزم امیدوارم حواست به رفتارت باشه دفعه بعدی اینطوری رفتار نمیکنم"+ممنونم
_ خوبه میتونی بری و منتظرم سر میز شام ازم عذرخواهی کنی+چشم هیونگ
سرش رو تکون داد و از اتاق خارج شد
جونگکوک به خوبی میدونست که حق با نامجونه لوپوس آلفا ها معمولا خیلی بد رفتار میکردن و نامجون برخلاف بقیه شون خیلی بهتر رفتار میکرد البته فقط با خانواده اش🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
یک هفته گذشت و نامجون و یونگی با تعداد زیادی امگا و خانواده های قدرتمند کره دیدار کرده بودن
و امشب نوبت خانواده پارک جیمین بود بدون اینکه خود امگا از این دیدار خبری داشته باشهدرواقع امگا امشب به تولد یکی از دوستاش دعوت شده بود ولی مامانش صبح اونو پیش دکتر برده بود تا ازش آزمایش بگیرن چون میخواست مطمئن بشه که پسرش قبلا رابطه جنسی داشته یا نه و بعد با تهدید کردنش مجبورش کرد خونه بمونه و منتظر خانواده ی کیم که هیچ شناختی ازشون نداشت باشه
خانواده جیمین هم تا حدی پولدار بودن و جیمین هیچ وقت تو زندگیش از لحاظ مالی مشکلی نداشت ولی مامانش هربار بهش یادآوری میکرد که صاحب این پول ها جیمین نیست و هروقت که بخواد میتونه ماشین یا تمام وسایل هاش رو ازش بگیره
_ جیمین، خانواده کیم تا یک ساعت دیگه میرسن میخوام بهترین لباست رو بپوشی و میکاپ ملایمی انجام بدی