جین صورتش داخل گردن هوسوک مخفی کرده بود و گریه میکرد آلفا هرچقدر هم که سعی کرد نتونست امگا رو آروم کنه درواقع چند ساعت پیش یونگی بهشون زنگ زده بود و گفته بود که حال تهیونگ خوبه فقط نیاز داره تحت مراقبت باشه ولی هنوزم نامجون به اونا اجازه خروج از عمارت رو نداده بود
+جکسون زنگ زد گفت الان میاد دنبالمون بریم پیش تهیونگ هیونگ
_من میرم سریع اماده بشم
جین گفت و به سمت اتاقش رفت
هوسوک مجبورش کرده بود قرص آرامش بخش بخوره ولی هنوزم قلبش به سرعت میتپید با یاداوری بدن بی هوش تهیونگ بازم حالش بد میشد
لباس های ساده ای پوشید و به سالن اصلی عمارت رفت ولی تنها کسی که اونجا بود جکسون بود_جکسون صورتت چی شده؟
*هیچی قربان نیاز نیست نگران باشید
_یعنی چی که هیچی؟ صورتت رو بگیر بالا ببینمت
جکسون میدونست اجازه نداره به صورت جین نگاه کنه ولی از اینکه میدید امگا نگرانش شده لذت میبرد پس صورتش رو بالا اورد و مستقیم به چشم های نگران جین نگاه کرد
_خدای من چه بلایی سرت اومده کل صورتت کبود شده
+چکار دارید میکنید؟
جکسون با شنیدن صدای خشمگین جونگکوک سریع سرش رو پایین انداخت میدونست اون پسر چقدر غیرتیه ولی جین بدون توجه به جونگکوک هنوزم با نگرانی زل زده بود بهش
_وایسید الان برمیگردم
+کجا میری؟
_الان میامجونگکوک نگاه بدی به جکسون بیچاره انداخت و پشت سر جین شروع کرد به راه رفتن
_ کجا میری اخه؟ اماده ای که، بیاید زودتر بریم
+هنوز هوسوک هیونگ هم اماده نیست چرا سر من غر میزنی
جین وارد اتاقش شد و پمادی که هروقت حین اشپزی دستش رو میبرید ازش استفاده میکرد رو برداشت تا به جکسون بده چون میدونست باعث میشه زخم هاش زود خوب بشن
جونگکوک با دیدن پمادی که دست جین بود دوباره اخم هاش تو هم رفت_این دیگه چیه؟
+پماد، ندیدی صورتش چطوری شده بود
_به تو چه ربطی داره که صورتش چطوری شده
+یعنی چی که به من چه ربطی داره کوک
جونگکوک به جین نزدیک شد و دستش رو محکم گرفت
_یعنی اینکه به تو ربطی نداره حتی اگه داشت میمیرد هم دلیلی نداره که کمکش کنی میفهمی
+تو دیوونه شدی جونگکوک
_صبر منو امتحان نکن جین این پماد لعنتی رو بده به من
جین با حس کردن فرمون های تلخ جونگکوک و همینطور فشار زیادی که به دستش وارد میکرد اشک تو چشم هاش جمع شد
میخواست جواب آلفا رو بده که دید هوسوک با عجله از اتاقش خارج شد
و هوسوک با دیدن وضعیت اون دوتا و صورت تو هم رفته جین با عصبانیت به سمتشون رفت