Ch16: The Wedding

2.1K 322 176
                                    

سلام عزیزان من، امیدوارم حالتون خوب باشه💗🌸
مرسی از تمام کسایی که حالم رو پرسیدن، حالم  بهتره🥹💋
می خواستم بهتون بگم که به یه سری دلایل برنامه ام یه خرده جلو افتاده و این آخرین پارتی از وینتره که توی این چنل می زارم🫠( همون طور که از قبل توی پارت های اول داستان اطلاع داده بودم)

هفت پارت از داستان باقی مونده که توی چنل خصوصی از فرداشب تا یک هفته دیگه هر شب یک پارتش و در انتها فایل کامل آپلود می شه🙏🏻

هزینه ورود به چنل 55 هزار تومان هست و کاملاً درک می کنم اگه به هر دلیلی نتونید حمایت کنید و مرسی که تا همین جا با من بودید🫠💙
ولی اگر می تونید و مایلید، کلمه "وینتر" رو به آیدی من:
@Ituhidee
ارسال کنید و اطلاعات کارت براتون ارسال می شه.
لاو یو، ایتو هیده.❤️
::::::::::
جونگ کوک بیشتر از این بحث نکرد. حلقه دستاش دور کمر تهیونگ محکم بود و تهیونگ... خودشو توی بوسه شون گم کرد.
به یاد نمی آورد هیچ وقت کسی اینطور بوسیده باشدش‌. انگار اکسیژن تموم کرده و می خواد از طریق تهیونگ نفس بکشه.

دست جونگ کوک زیر پیراهنش خزید و وقتی ناخناش رو روی کمر تهیونگ کشید، پسر کوچیکتر با صدای "پاپ" کوچیکی لباشون رو از هم جدا کرد و با چشم های خمار، دست هاشو بالا برد و پیراهنش رو در آورد.

جونگ کوک با چشمایی که متمرکز به نظر نمی رسیدند و صدایی دورگه به سختی پرسید:

- مست که نیستی دونه برفی، مگه نه؟

تهیونگ ابرویی بالا انداخت:

- چه مرد باشرفی.

و جوابشو با دوباره بوسیدنش نشون داد‌. به نظر محترم و شریف بودن جونگ کوک همون جا تموم شد چون با گرفتن کمر تهیونگ توی یه حرکت جاشون رو عوض کرد و حالا تهیونگ روی بالشتک ها دراز کشیده و فرمانده نظام روش خیمه زده بود.

وقتی نیم خیز شد و متقابلاً پیراهنش رو درآورد، تهیونگ توی گلو صدایی ایجاد کرد‌. باورش نمی شد با بوسیدن و دیدن بدن یه مرد انقدر تحریک شده. همیشه فکر می کرد دختربازه، و حالا اینجا نشسته بود و عین یه سگ توی هیت با گرسنگی به سیکس پک جئون جونگ کوک نگاه می کرد.

- می تونی دست بزنی.

جونگ کوک با شوخ طبعی گفت، ولی تهیونگ تعارفشو توی هوا گرفت و انگشت هاشو آروم روی عضلات سخت شکم جونگ کوک کشید. واو، حتما خیلی ورزش می کرد.

نمی دونست مرد بزرگتر توی نگاهش چی می دید، ولی هرچی بود کل شوخ طبعی توی چشم هاش رو با آتیش جایگزین کرده بود و لحظه بعد، لب هاش رو اسیر لب های خودش کرد.

:::::::::::

جونگ کوک به اندازه ای که مشتاق بود، می ترسید.
مثل همیشه، از خودش می ترسید.
اگه امشب تهیونگ رو مال خودش می کرد... می تونست هرگز قیدش رو بزنه؟
اصلا می خواست؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐖𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫 | 𝗞𝗢𝗢𝗞𝗩Where stories live. Discover now