خیانت

678 50 50
                                    

روبه روی هم نشسته بودن و نگاه از دیگری نمیگرفتن انگار میخواستن ثابت کنن چیزی درونشون شکسته نشده و هنوزم پا برجان ، امان از خاطرات که حالا با گذر 5 سال گلوشون رو گرفته بود و راه نفس براشون نذاشته بود ولی این جدایی با اجبار نبود که حالا
صدای تپش های خسته قلبشون اذیتشون کنه اون ها باهم توافق کرده بودن.

_ بگو ببینم یونگ از وقتی من رفتم چی عوض شده؟

هوسوک پیشقدم شد برای شکستن سکوت ولی ای کاش تصمیم دیگه ای گرفته بود که نگاه اتشین یونگی رو نمیخرید

_ خیلی چیزا جانگ خیلی چیزا عوض شده من، تهیونگ، ما! عوض شدیم.
دستی روی چهره خستش کشید. مایل ها رو سفر نکرده بود که زخم زبون بشنوه.

_ بریم سر اصل مطلب. منظور تهیونگ از جزئیات کار چی بود؟ میدونی که خوشم نمیاد از چیزی عقب بمونم.

یونگی تکیشو از مبل گرفت و جلو اومد ، دستاش توی هم گره خورد هوسوک فهمید موضوع جدی تر از این حرفاست لعنت که مرد رو زیادی میشناخت.

_ یه معامله داشتیم برای قاچاق یه چاقوی میلیون دلاری. طرف معامله یه مرد روسی بود که به پدرخوانده معروفه به اسم واسیلی، مثل همیشه تهیونگ خودش کارای طراحی و پیدا کردن چاقوی تقلبیو انجام داد ولی اوضاع طبق انتظار ما پیش نرفت.

ابروهاش توی هم گره خوردن. تهیونگ کاریو انجام بده و نتیجه نده؟ عجیب دور از ذهنش بود اون پسر سابقش طولانی تر از هر اشتباهی بود.
یونگی با دیدن چهره درهم هوسوک منظورشو واضح تر کرد

_اشتباه فکرنکن کار تهیونگ عالی بود مثل همیشه مو لادرزش نمیرفت اما واسیلی زیادی توی این کار سابقه داشت حتی بیشتر از تهیونگ خودت روسارو میشناسی دیگه حرومزاده تر از این حرفان.فهمید داریم چاقوی تقلبی بهش میندازیم و حالا ازمون میخواد چاقوی اصلیو بهش بدیم یا سرمونو تقدیمش کنیم.

_ اوه مرد بذار حدس بزنم تهیونگ قرار نیست هیچکدومو انجام بده!

لبخندی روی لبای هردو از کارای پسر نشست . همین بود که از تهیونگ، وی ساخته بود.

_ همینطوره. اگه چاقوی اصلیو بهش بده بازار میوفته دستش و اگرم بهش اجازه حمله بده بیشتر از چیزی که باید اسیب میبینیم.

_ هیچوقت نمیفهمم چی توی سرش میگذره! خود عوضیش کجاست الان؟

تن کرخت شدشو روی مبل رها کرد و چشماشو بی هدف دور محوطه چرخوند

_ سر بازی جدیدش. یه پسری به اسم جئون جونگکوک. نمیدونم میخواد با پسره چیکار کنه ولی رفتارش باهاش زیادی عجیبه.

بازی جدید؟ باید از خود تهیونگ میپرسید فعالا همینقدر اطلاعات براش کافی بود فقط یه سوال بود که ذهنشو درگیر کرده بود.

ErosWhere stories live. Discover now