ᕱ⑅ᕱ 34

886 160 93
                                    

୨୧ my petal ୨୧
part 34

୨୧ my petal ୨୧part 34

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


●●●

آهنگ زیبایی زمزمه می کرد و مشغول درست کردن پیتزا بود. با سلیقه خاصی هر تیکه رو یه جور تزئین می‌کرد و از کار خودش لذت می برد.
امروز تولد نوناش بود و اون میخواست براشون غذای خوشمزه ای درست کنه و شاید هوسوک و یونا می تونستن درباره خودشون و اون راز بزرگ ،  به تهیونگ بگن.
با گذاشتن پیتزاها داخل فر ، پیشبندش و در اورد و دستاش و شست. به سمت تلفن خونه رفت و شماره تهیونگ و گرفت.

+ سلام تهیونگی ؟

+ تو راهی؟

+ میشه بستنی و توت فرنگی بگیری ؟ میخوام میلک شیک درست کنم!

+ باشه ! منتظرتم زودی بیا!

+ منم دوست دارم!

با لبخند تماس و قطع کرد.  تا اومد کمی بشینه و خستگی در کنه، با صدای زنگ در از جا پرید.
+ تهیونگ که نمیتونه باشه! پس کیه؟
با تعجب به سمت در خونه رفت و به ارومی بازش کرد.
" سلام"
خرگوش به وضوح مضطرب شده بود.  مامان تهیونگ اونجا چیکار می کرد ؟
+ سلام..
با کمی‌مکث کنار ایستاد تا زن وارد خونه بشه و خودش هم در و به ارومی بست.  زن با لبخند کم‌رنگی به اطراف خونه نگاه می کرد.
"من اینجام تا باهات صحبت کنم . ظاهرا سوءتفاهمی پیش اومده بود"
با احترام به آشپزخونه رفت تا از زن پذیرایی کنه‌
+ البته ، اول شما بفرمایین بنشینید..یه فنجون چای میل دارین؟

" نه بیا میخوام‌باهات صحبت کنم ، وقت ندارم "

با تایید ، به آرومی از آشپزخانه خارج شد و با فاصله کنار زن نشست.
بدون اینکه به پسر کنارش نگاهی بندازه ، نفس عمیقی کشید.
" واقعا ناامیدم کردی . من اون روز توی مهمونی بهت گفتم این حرفها بین خودمون بمونه ، اون وقت تو رفتی به تهیونگ گفتی!؟
میخوای نیومده رابطه من و با پسرم خراب کنی ؟ "

+ من...

" گوش بده! تو هیچی نداشتی .پسر من بهت خونه و خانواده داده، کار داده، با به خطر انداختن جونش ، بهت زندگی داده. دیگه چیکار باید برات بکنه؟"

زن با بهت خندید ‌.

" خوبه فراموش نکنی از کجا اومدی و به کجا رسیدی ، خوبه یادت نره کی تورو به اینی که هستی تبدیل کرده!"
با پلک های متعدد سعی میکرد،از ریزش اشکاش جلوگیری کنه.
" من که چیزی نخواستم، من فقط گفتم حالا که پسرم سنش بالاست و تو هم جوونی ، براش یه بچه بیار! نکنه اونم نمیتونی انجام بدی؟ پسر بیچاره من عاشق بچه اس ،نمیتونی همین یه کارم براش بکنی ؟ به جبران اونهمه لطفی که بهت کرده؟ واقعا نمیدونم چی بگم ، خیلی روت حساب کرده بودم ولی اشتباه کردم . به درد خانواده ما نمیخوری"

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now